سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

 

مخمسات احمد محمود امپراطور به غزل: استاد نذیر ظفر کاش از هـــــر که تـرا من بیشتر میدیدمت در میــــان فالیـــــز و کـوه و کمر میدیدمت یـــا کمـاکان از جـغ دیــــوار و در میدیدمت کـــاش یکروزی بجــــــایی بیخبر میدیدمت غافــل از چشـــــــم رقیبان خوبتر میدیدمت ---------------------------------------- گــــرد دامن تو دارد جلوه ی صــــــد انجمن عطـر گیسویت نـــدارد شاخــــه های یاسمن تابکی ســازی تو این بیچاره را سر در کفن دیـــر شد اما نشد وصــــــلت میسر بهر من آرزویــــــــم بود تــــا بار دگــــــر میدیدمت ---------------------------------------- ای فـدایت همچو من در هر سخن خندیدنت در بهارستــــــان دل نازم گهـــــر روییندنت نالـــه ها کـــردم ولــی شادم من از نشنیدنت میشدم چون غنــــچه خنــدان ازنسیم دیدنت چون هـلال عید گر من یک نظر میدیدمت ---------------------------------------- نرگس چشمت کـــرامات و لبــت آب حیات قد چو سرو ناز و رفتارت تو باشد اکروبات از منِ دلــــداده هر دم میبــری عزم و ثبات روز من میبــود عید و شام من مثـــل برات بخت اگر میــداشتم شام و ســــحر میدیدمت ---------------------------------------- با رقیبــــــان میکشد مـــا را گرم جوشیدنت میکنـد محمود را ویـــــران سخن سنجیدنت کرتـــه ی زرد تو دامِ شد به دل دزدیدنت وقت بیداری نگشـــــــــتم مستفیـد از دیدنت کاش در خوابــم شــبی ای مهرور میدیدمت ---------------------------------------- بامداد جمعه 14 سرطان 1398 خورشیدی که برابر میشود 05 جولای 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور   مخمس: احمد محمود امپراطور  به غزل: استاد نذیر ظفر  کاش از هـــــر که تـرا من بیشتر میدیدمت در میــــان فالیـــــز و کـوه و کمر میدیدمت یـــا کمـاکان از جـغ دیــــوار و در میدیدمت کـــاش یکروزی بجــــــایی بیخبر میدیدمت غافــل از چشـــــــم رقیبان خوبتر میدیدمت ---------------------------------------- گــــرد دامن تو دارد جلوه ی صــــــد انجمن عطـر گیسویت نـــدارد شاخــــه های یاسمن تابکی ســازی تو این بیچاره را سر در کفن دیـــر شد اما نشد وصــــــلت میسر بهر من آرزویــــــــم بود تــــا بار دگــــــر میدیدمت ---------------------------------------- ای فـدایت همچو من در هر سخن خندیدنت در بهارستــــــان دل نازم گهـــــر روییندنت نالـــه ها کـــردم ولــی شادم من از نشنیدنت میشدم چون غنــــچه خنــدان ازنسیم دیدنت چون هـلال عید گر من یک نظر میدیدمت ---------------------------------------- نرگس چشمت کـــرامات و لبــت آب حیات قد چو سرو ناز و رفتارت تو باشد اکروبات از منِ دلــــداده هر دم میبــری عزم و ثبات روز من میبــود عید و شام من مثـــل برات بخت اگر میــداشتم شام و ســــحر میدیدمت ---------------------------------------- با رقیبــــــان میکشد مـــا را گرم جوشیدنت میکنـد محمود را ویـــــران سخن سنجیدنت کرتـــه ی زرد تو دامِ شد به دل دزدیدنت وقت بیداری نگشـــــــــتم مستفیـد از دیدنت کاش در خوابــم شــبی ای مهرور میدیدمت ---------------------------------------- بامداد جمعه 14 سرطان 1398 خورشیدی که برابر میشود 05 جولای 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


مخمس: احمد محمود امپراطور

به غزل: استاد نذیر ظفر

کاش از هـــــر که تـرا من بیشتر میدیدمت
در میــــان فالیـــــز و کـوه و کمر میدیدمت

یـــا کمـاکان از جـغ دیــــوار و در میدیدمت
کـــاش یکروزی بجــــــایی بیخبر میدیدمت
غافــل از چشـــــــم رقیبان خوبتر میدیدمت
----------------------------------------
گــــرد دامن تو دارد جلوه ی صــــــد انجمن
عطـر گیسویت نـــدارد شاخــــه های یاسمن
تابکی ســازی تو این بیچاره را سر در کفن
دیـــر شد اما نشد وصــــــلت میسر بهر من
آرزویــــــــم بود تــــا بار دگــــــر میدیدمت
----------------------------------------
ای فـدایت همچو من در هر سخن خندیدنت
در بهارستــــــان دل نازم گهـــــر روییندنت
نالـــه ها کـــردم ولــی شادم من از نشنیدنت
میشدم چون غنــــچه خنــدان ازنسیم دیدنت
چون هـلال عید گر من یک نظر میدیدمت
----------------------------------------
نرگس چشمت کـــرامات و لبــت آب حیات
قد چو سرو ناز و رفتارت تو باشد اکروبات
از منِ دلــــداده هر دم میبــری عزم و ثبات
روز من میبــود عید و شام من مثـــل برات
بخت اگر میــداشتم شام و ســــحر میدیدمت
----------------------------------------
با رقیبــــــان میکشد مـــا را گرم جوشیدنت
میکنـد محمود را ویـــــران سخن سنجیدنت
کرتـــه ی زرد تو دامِ شد به دل دزدیدنت
وقت بیداری نگشـــــــــتم مستفیـد از دیدنت
کاش در خوابــم شــبی ای مهرور میدیدمت
----------------------------------------

بامداد جمعه 14 سرطان 1398 خورشیدی
که برابر میشود 05 جولای 2019 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور


[ جمعه 98/4/14 ] [ 4:12 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  دوره‌ی هژدهم حلقه "نای و نوا" را با رونمایی دو اثر با ارزش از دو شاعر جوان و پر کار  آقای دستگیر فرهود و بانو شهرزاد فکرت،  با جمعی از شاعران، نویسنده‌گان و دوستان  اهل دل و فرهنگیان پایتخت نشین نیکوداشت نمودیم.  برنامه با سخنان شیرین و مدبرانه‌ی شاعر نکته سنج و ادیب،  بانوی خوش سیما و خوش‌لحن، فرح جان مصطفوی،  و با دعا و طلب آمرزش به روح شهدای حادثه‌ی اخیر  در شهر کابل و دیگر نقاط افغانستان و صحت‌یاب شدن  مجروحین حادثه آغاز گردید.  در این برنامه شاعران و سخنوران اشعار و سخنان جامع  و ارزشمند بیان داشتند و بر غنامندی ادب و فرهنگ کشور تاکید نمودند.  همایش ادبی "دمی با فرهود، در غیاب فکرت"، بعد از قطع کیک ویژه  به‌مناسبت چاپ و نشر کتاب جدید جناب فرهود  "حوادن آلیب بوگونگچه قیزله گوزل"/"دختران قشنگ‌اند،از حوا تا اکنون"،  با سخنان دوست گرانقدرم عبدالله رسولی  هماهنگ کننده‌ی برنامه‌های میدیوتیک افغانستان به پایان رسید.  شایان ذکر است که میزبانی این دوره را جوان علم پرور،  فرهنگ دوست، شاعر و هنرمند جناب اسد هدایت ایماق عهده دار بودند.  با مهر  امپراطور


دوره‌ی هژدهم حلقه "نای و نوا" را با رونمایی دو اثر با ارزش از دو شاعر جوان و پر کار

آقای دستگیر فرهود و بانو شهرزاد فکرت،

با جمعی از شاعران، نویسنده‌گان و دوستان

اهل دل و فرهنگیان پایتخت نشین نیکوداشت نمودیم.

دوره‌ی هژدهم حلقه "نای و نوا" را با رونمایی دو اثر با ارزش از دو شاعر جوان و پر کار آقای دستگیر فرهود و بانو شهرزاد فکرت، با جمعی از شاعران، نویسنده‌گان و دوستان اهل دل و فرهنگیان پایتخت نشین نیکوداشت نمودیم. برنامه با سخنان شیرین و مدبرانه‌ی شاعر نکته سنج و ادیب، بانوی خوش سیما و خوش‌لحن، فرح جان مصطفوی، و با دعا و طلب آمرزش به روح شهدای حادثه‌ی اخیر در شهر کابل و دیگر نقاط افغانستان و صحت‌یاب شدن مجروحین حادثه آغاز گردید. در این برنامه شاعران و سخنوران اشعار و سخنان جامع و ارزشمند بیان داشتند و بر غنامندی ادب و فرهنگ کشور تاکید نمودند. همایش ادبی "دمی با فرهود، در غیاب فکرت"، بعد از قطع کیک ویژه به‌مناسبت چاپ و نشر کتاب جدید جناب فرهود "حوادن آلیب بوگونگچه قیزله گوزل"/"دختران قشنگ‌اند، از حوا تا اکنون"، با سخنان دوست گرانقدرم عبدالله رسولی هماهنگ کننده‌ی برنامه‌های میدیوتیک افغانستان به پایان رسید. شایان ذکر است که میزبانی این دوره را جوان علم پرور، فرهنگ دوست، شاعر و هنرمند جناب اسد هدایت ایماق عهده دار بودند. با مهر امپراطور



برنامه با سخنان شیرین و مدبرانه‌ی شاعر نکته سنج و ادیب،

بانوی خوش سیما و خوش‌لحن، فرح جان مصطفوی،

و با دعا و طلب آمرزش به روح شهدای حادثه‌ی اخیر

در شهر کابل و دیگر نقاط افغانستان و صحت‌یاب شدن

مجروحین حادثه آغاز گردید.

دوره‌ی هژدهم حلقه "نای و نوا" را با رونمایی دو اثر با ارزش از دو شاعر جوان و پر کار آقای دستگیر فرهود و بانو شهرزاد فکرت، با جمعی از شاعران، نویسنده‌گان و دوستان اهل دل و فرهنگیان پایتخت نشین نیکوداشت نمودیم. برنامه با سخنان شیرین و مدبرانه‌ی شاعر نکته سنج و ادیب، بانوی خوش سیما و خوش‌لحن، فرح جان مصطفوی، و با دعا و طلب آمرزش به روح شهدای حادثه‌ی اخیر در شهر کابل و دیگر نقاط افغانستان و صحت‌یاب شدن مجروحین حادثه آغاز گردید. در این برنامه شاعران و سخنوران اشعار و سخنان جامع و ارزشمند بیان داشتند و بر غنامندی ادب و فرهنگ کشور تاکید نمودند. همایش ادبی "دمی با فرهود، در غیاب فکرت"، بعد از قطع کیک ویژه به‌مناسبت چاپ و نشر کتاب جدید جناب فرهود "حوادن آلیب بوگونگچه قیزله گوزل"/"دختران قشنگ‌اند، از حوا تا اکنون"، با سخنان دوست گرانقدرم عبدالله رسولی هماهنگ کننده‌ی برنامه‌های میدیوتیک افغانستان به پایان رسید. شایان ذکر است که میزبانی این دوره را جوان علم پرور، فرهنگ دوست، شاعر و هنرمند جناب اسد هدایت ایماق عهده دار بودند. با مهر امپراطور

در این برنامه شاعران و سخنوران اشعار و سخنان جامع

و ارزشمند بیان داشتند و بر غنامندی ادب و فرهنگ کشور تاکید نمودند.

همایش ادبی "دمی با فرهود، در غیاب فکرت"، بعد از قطع کیک ویژه

عکس های احمد محمود امپراطور شاعر و نویسنده کلاسیک

به‌مناسبت چاپ و نشر کتاب جدید جناب فرهود

"حوادن آلیب بوگونگچه قیزله گوزل"/"دختران قشنگ‌اند،از حوا تا اکنون"،

با سخنان دوست گرانقدرم عبدالله رسولی

فرح مصطفوی شاعر و نویسنده و احمد محمود امپراطور شاعر و نویسنده



هماهنگ کننده‌ی برنامه‌های میدیوتیک افغانستان به پایان رسید.

 

احمد محمود امپراطور ، بانو وحیده پاینده ، دستگیر فرهود و دیگران

شایان ذکر است که میزبانی این دوره را جوان علم پرور،

احمد محمود امپراطور و عبدالوکیل نایبی

فرهنگ دوست، شاعر و هنرمند جناب اسد هدایت ایماق عهده دار بودند.

با مهر

امپراطور


[ جمعه 98/4/14 ] [ 3:34 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  در محفل بیست و پنجمین سالیاد عروج ملکوتی مرحوم مغفور محمد عبدالحمید اسیر ( قندی آغا) و  دومین سال رحلت حضرت استاد محمد عبدالعزیز مهجور  با جمع از دوستان صاحبدل، سجاده نشینان با معرفت،  خدا جویان اهل طریقت و ارج گذاران نقش بوریا اشتراک کردیم.  در این مجلس همدلی که با کواکب آیات قرآن عظیم الشان و  خوانش نعت سیدالمرسلین سقف و دیوارش آذین بسته بود روح و روان خود  را صیقل معنوی و الهی دادیم و از سخنان گهربار سخنوران پاکدل  از زنگار کینه کسب فیوضات معنوی نمودیم.  منم از نسیم دامان این سالکان عاری از مدعا چون گردی بلند شدم  و مخمس که به غزل حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل رح  آن قافله سالار عشق حقیقی و آن امام تفکر تخمیس کرده بودم  به خوانش گرفتم.  با مهر و ارادت  احمد محمود امپراطور


در محفل بیست و پنجمین سالیاد عروج ملکوتی مرحوم مغفور محمد عبدالحمید اسیر ( قندی آغا) و

دومین سال رحلت حضرت استاد محمد عبدالعزیز مهجور

با جمع از دوستان صاحبدل، سجاده نشینان با معرفت،

خدا جویان اهل طریقت و ارج گذاران نقش بوریا اشتراک کردیم.
 

در محفل بیست و پنجمین سالیاد عروج ملکوتی مرحوم مغفور محمد عبدالحمید اسیر ( قندی آغا) و  دومین سال رحلت حضرت استاد محمد عبدالعزیز مهجور  با جمع از دوستان صاحبدل، سجاده نشینان با معرفت،  خدا جویان اهل طریقت و ارج گذاران نقش بوریا اشتراک کردیم.    در این مجلس همدلی که با کواکب آیات قرآن عظیم الشان و  خوانش نعت سیدالمرسلین سقف و دیوارش آذین بسته بود روح و روان خود  را صیقل معنوی و الهی دادیم و از سخنان گهربار سخنوران پاکدل  از زنگار کینه کسب فیوضات معنوی نمودیم.  منم از نسیم دامان این سالکان عاری از مدعا چون گردی بلند شدم  و مخمس که به غزل حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل رح  آن قافله سالار عشق حقیقی و آن امام تفکر تخمیس کرده بودم  به خوانش گرفتم.  با مهر و ارادت  احمد محمود امپراطور


در این مجلس همدلی که با کواکب آیات قرآن عظیم الشان و

خوانش نعت سیدالمرسلین سقف و دیوارش آذین بسته بود روح و روان خود

را صیقل معنوی و الهی دادیم و از سخنان گهربار سخنوران پاکدل

از زنگار کینه کسب فیوضات معنوی نمودیم.

شعر خوانی احمد محمود امپراطور در محفل بیست و پنجمین سال عروج ملکوتی مرحوم مغفور محمد عبدالحمید اسیر ( قندی آغا) و دومین سال رحلت حضرت استاد محمد عبدالعزیز مهجور

منم از نسیم دامان این سالکان عاری از مدعا چون گردی بلند شدم

و مخمس که به غزل حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل رح

آن قافله سالار عشق حقیقی و آن امام تفکر تخمیس کرده بودم

به خوانش گرفتم.

با مهر و ارادت

احمد محمود امپراطور


[ دوشنبه 98/4/10 ] [ 11:24 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

***** مخمس احمد محمود امپراطور ***** ***** بر غزل محترم عایل شبروز ****** شاه نزول این مخمس قرار ذیل است. از نماز شام برگشتم و صفحه ای فیسبوک خود را باز کردم که چشمم به غزل استاد عایل شبروز افتاد که تازه بدست نشر سپرده بودند بعد از خواندن غزل به پیامخانه جناب شبروز صاحب پیام گذاشتم و از ایشان اجازه خواستم تا این غزل زیبا و سلیس را به قالب مخمس دربیاورم که استاد با لطف و بزرگی شان پذیرفتند و مرا صاحب اختیار خواندن با کمترین فرصت زمانی که نیم ساعت بیشتر نشد این پارچه غزل زیبا را در قالب مخمس آوردم و به جناب شبروز صاحب فرستادم که مورد پسند خاطر شان قرار گرفت بعد خواستم با شما سروران صاحبدل شریک سازم امید پسند خاطر شما عزیزان نیز قرار گیرد.  بی تو در این چمن مرا دلبــــرِ دل شکار کو بـــــــاده و جام می کجا دیده ای پر خمار کو دم به دم حیـــــات را عشق کجــــا؟ نگار کو بی تو در انـــــزوای شب،یک نَفَسِ قرار کو وعـــــــده که تابه سَر شود،طاقت انتظار کو ----------------------------------------- پادشهی مــــــراد من رو به گــــــدا نمی کند آهو به بحر بیخودی رفتــــــــه شنا نمی کند قلب به خون تپیــــــــده ام ترک وفا نمی کند خاطرِ عاشقـــــانه را گریــــــه رها نمی کند تا که نبـــــارد آسمـــــــــان زینت نوبهار کو ----------------------------------------- گاه چو شعله می جهم، گاه چو موج موج آب گاه به دیدن رخت میکنـــــم هرکجــــا شتاب موج بنفشــه زار من بــــاز به من بده شباب گرچه بیافتد هر سحـــــر در دَم خنجر آفتاب چون دل پُــــر ز خون من باغ پر از انار کو ----------------------------------------- چون می ناب ساغری، چون دِرِ سفته پیکری صاحب حسن زیـــــــوری، قلب مرا مسخری آب زلال کوثـــــــری، زمـــــزمی و معطری جســـــم تو در برِ کسی، دل به هوای دیگری گر نه رسد مــــــــــراد دل ، لذت روزگار کو ----------------------------------------- زهـــــــــر فراقت هر دمی کام دلم همی چشد در پی دیدن رخت دیــــــده ی من همی پــرد دست منم به رشته ای زلف تو بــاز می رسد از چه بدانی که دلــــــم ازغم تو چه می کَشد تا بگشایی سینـــــــــه ام خنجــــــــر آبدار کو ----------------------------------------- از لبِ خویش میرسان بر لب تشنــــه ام نمی زخم کهن جراحتــــــــم باز نمـــــای مرهمی با من خسته دل شــــوی روزی اگر محرمی هر که بسوزد از غمی، در پی مهـر همدمی با همــــــه سوزِ دل ولی شعلهء عشقِ یار کو ----------------------------------------- بشکند این دو دست من، دست دعا نمی شود تاجـــور مـــــراد من، رو بــــه گدا نمی شود درد که دارد این دلــــــم از چه شِفا نمی شود گریــــه دوا نمی شود، بنــــــده خدا نمی شود تا برســـــم به کوی تو روزنـــــه ی فرار کو ----------------------------------------- زنده ای در شعور من، جلوه کنـی به فطرتم بی تو حیات جاودان، سختی مـرگ و ظلمتم محمود همیشـــــــه میکشد داغ چنیـــن مذلتم با همه ســـــوزِ زندگی خاک به چشـم قِسمتم نیستی تا که در بــــــــرم رحمت کردگار کو ----------------------------------------- شامگاه جمعه 07 سرطان 1398 خورشیدی که برابر میشود به 28 جون 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


***** مخمس احمد محمود امپراطور *****
***** بر غزل محترم عایل شبروز ******


شاه نزول این مخمس قرار ذیل است.

از نماز شام برگشتم و صفحه ای فیسبوک خود را باز کردم که چشمم

به غزل استاد عایل شبروز افتاد که تازه بدست نشر سپرده بودند بعد

از خواندن غزل به پیامخانه جناب شبروز صاحب پیام گذاشتم و از ایشان اجازه خواستم

تا این غزل زیبا و سلیس را به قالب مخمس دربیاورم که استاد

با لطف و بزرگی شان پذیرفتند و مرا صاحب اختیار خواندن با کمترین

فرصت زمانی که نیم ساعت بیشتر نشد این پارچه غزل زیبا را

در قالب مخمس آوردم و به جناب شبروز صاحب فرستادم

که مورد پسند خاطر شان قرار گرفت بعد خواستم با

شما سروران صاحبدل شریک سازم امید پسند خاطر شما عزیزان نیز قرار گیرد.


بی تو در این چمن مرا دلبــــرِ دل شکار کو

بـــــــاده و جام می کجا دیده ای پر خمار کو

دم به دم حیـــــات را عشق کجــــا؟ نگار کو

بی تو در انـــــزوای شب،یک نَفَسِ قرار کو

وعـــــــده که تابه سَر شود،طاقت انتظار کو
-----------------------------------------

پادشهی مــــــراد من رو به گــــــدا نمی کند

آهو به بحر بیخودی رفتــــــــه شنا نمی کند

قلب به خون تپیــــــــده ام ترک وفا نمی کند

خاطرِ عاشقـــــانه را گریــــــه رها نمی کند

تا که نبـــــارد آسمـــــــــان زینت نوبهار کو
-----------------------------------------

گاه چو شعله می جهم، گاه چو موج موج آب

گاه به دیدن رخت میکنـــــم هرکجــــا شتاب

موج بنفشــه زار من بــــاز به من بده شباب

گرچه بیافتد هر سحـــــر در دَم خنجر آفتاب

چون دل پُــــر ز خون من باغ پر از انار کو
-----------------------------------------

چون می ناب ساغری، چون دِرِ سفته پیکری

صاحب حسن زیـــــــوری، قلب مرا مسخری

آب زلال کوثـــــــری، زمـــــزمی و معطری

جســـــم تو در برِ کسی، دل به هوای دیگری

گر نه رسد مــــــــــراد دل ، لذت روزگار کو
-----------------------------------------

زهـــــــــر فراقت هر دمی کام دلم همی چشد

در پی دیدن رخت دیــــــده ی من همی پــرد

دست منم به رشته ای زلف تو بــاز می رسد

از چه بدانی که دلــــــم ازغم تو چه می کَشد

تا بگشایی سینـــــــــه ام خنجــــــــر آبدار کو
-----------------------------------------

از لبِ خویش میرسان بر لب تشنــــه ام نمی

زخم کهن جراحتــــــــم باز نمـــــای مرهمی

با من خسته دل شــــوی روزی اگر محرمی

هر که بسوزد از غمی، در پی مهـر همدمی

با همــــــه سوزِ دل ولی شعلهء عشقِ یار کو
-----------------------------------------

بشکند این دو دست من، دست دعا نمی شود

تاجـــور مـــــراد من، رو بــــه گدا نمی شود

درد که دارد این دلــــــم از چه شِفا نمی شود

گریــــه دوا نمی شود، بنــــــده خدا نمی شود

تا برســـــم به کوی تو روزنـــــه ی فرار کو
-----------------------------------------

زنده ای در شعور من، جلوه کنـی به فطرتم

بی تو حیات جاودان، سختی مـرگ و ظلمتم

محمود همیشـــــــه میکشد داغ چنیـــن مذلتم

با همه ســـــوزِ زندگی خاک به چشـم قِسمتم

نیستی تا که در بــــــــرم رحمت کردگار کو
-----------------------------------------

شامگاه جمعه 07 سرطان 1398 خورشیدی
که برابر میشود به 28 جون 2019 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور


[ شنبه 98/4/8 ] [ 10:23 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

رنجـــــور و تــکه تــکه و زار و کلافه ام حس میکنـــــم که بین رفیقـــــان اضافه ام از خانه تا به مسجد و از کوچه تا به شهر هـــر جا روم به چشــــــم خلایق سکافه ام چشمم پــر است از قــــدم عابـــــرین شهر شد روز ها نشستــــه به بیـــــرون کافه ام در صورتم نهفته هـــــزاران سخن خموش یعنــــی گــــواهست تاریخ من در قیافه ام رنگ پریده سـرخ ز من رخت بسته است رونــــق برفتــــــه است و بینــی ملافه ام محمود را به عطــر تنت تر دمــــــاغ کن خالی شد از غزال هنـــــــر مشک نافه ام -------------------------------------- بامداد جمعه 07 سرطان 1398 خورشیدی که برابر میشود به 28 جون 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


رنجـــــور و تــکه تــکه و زار و کلافه ام

حس میکنـــــم که بین رفیقـــــان اضافه ام

از خانه تا به مسجد و از کوچه تا به شهر

هـــر جا روم به چشــــــم خلایق سکافه ام

چشمم پــر است از قــــدم عابـــــرین شهر

شد روز ها نشستــــه به بیـــــرون کافه ام

در صورتم نهفته هـــــزاران سخن خموش

یعنــــی گــــواهست تاریخ من در قیافه ام

رنگ پریده سـرخ ز من رخت بسته است

رونــــق برفتــــــه است و بینــی ملافه ام

محمود را به عطــر تنت تر دمــــــاغ کن

خالی شد از غزال هنـــــــر مشک نافه ام

--------------------------------------

بامداد جمعه 07 سرطان 1398 خورشیدی

که برابر میشود به 28 جون 2019 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ جمعه 98/4/7 ] [ 10:31 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 

 

 


[ شنبه 98/4/1 ] [ 12:12 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 92
بازدید دیروز: 261
کل بازدیدها: 1207520