سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان


[ یکشنبه 98/2/1 ] [ 10:26 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

سروران صاحبدل، درودها و تمنیات سبز و بهاری من نثارتان باد.!  روز گذشته بیست نهم حمل 1398 خورشیدی به همکاری دوستان و همیاری شایسته‌ی مدیران میدیوتیک افغانستان به ویژه استاد محترم عبدالله رسولی و بانوی والاگهر و فصیح‌البیان فرح جان مصطفوی پانزدهمین دَورِ حلقه‌ی نای و نوا را در ولایت باستانی پروان، در تپه ارغوانیِ گلغندی برگزار نمودیم.  در این همایشِ ادبی- هنری، تعدادی از شاعران، نویسنده‌گان، ژورنالیستان و هنرمندان جوان کشور اشتراک داشتند. روزِ پر از شادی و سرور بود. با شاعران نازنین و مستعد دَور هم بودیم، شعر خواندیم و قلب‌های پر دردمان را با ابیات شکرینِ شعر و غزل‌آهنگ‌های ناب هنرمندان جوان، آرامش بخشیدیم.  حرف‌ها عاشقانه و فریادها بیکرانه بود. دماغ‌مان را عطر گل‌های سرزمین مردخیز و مهمان‌نواز پروان باستان نوازش می‌کرد، و آیینه‌ی دل‌هامان را از زنگار مصفا می‌ساختیم.  هرچه از آن لحظات هم‌دلی و پر میمنت بنویسم کم است و قلمم را در حدِ توان آن نمی‌بینم. هرچند تصاویر زیاد از ما در صفحات اجتماعی بدست نشر رسیده است، منم خواستم این مقدمه را بهانه گیرم و تصاویرِ چندی با شما سروران شریک سازم. با مهر احمد محمود امپراطور


سروران صاحبدل، درودها و تمنیات سبز و بهاری من نثارتان باد.!

روز گذشته بیست نهم حمل 1398 خورشیدی به همکاری دوستان و

سروران صاحبدل، درودها و تمنیات سبز و بهاری من نثارتان باد.!  روز گذشته بیست نهم حمل 1398 خورشیدی به همکاری دوستان و همیاری شایسته‌ی مدیران میدیوتیک افغانستان به ویژه استاد محترم عبدالله رسولی و بانوی والاگهر و فصیح‌البیان فرح جان مصطفوی پانزدهمین دَورِ حلقه‌ی نای و نوا را در ولایت باستانی پروان، در تپه ارغوانیِ گلغندی برگزار نمودیم.  در این همایشِ ادبی- هنری، تعدادی از شاعران، نویسنده‌گان، ژورنالیستان و هنرمندان جوان کشور اشتراک داشتند. روزِ پر از شادی و سرور بود. با شاعران نازنین و مستعد دَور هم بودیم، شعر خواندیم و قلب‌های پر دردمان را با ابیات شکرینِ شعر و غزل‌آهنگ‌های ناب هنرمندان جوان، آرامش بخشیدیم.  حرف‌ها عاشقانه و فریادها بیکرانه بود. دماغ‌مان را عطر گل‌های سرزمین مردخیز و مهمان‌نواز پروان باستان نوازش می‌کرد، و آیینه‌ی دل‌هامان را از زنگار مصفا می‌ساختیم.  هرچه از آن لحظات هم‌دلی و پر میمنت بنویسم کم است و قلمم را در حدِ توان آن نمی‌بینم. هرچند تصاویر زیاد از ما در صفحات اجتماعی بدست نشر رسیده است، منم خواستم این مقدمه را بهانه گیرم و تصاویرِ چندی با شما سروران شریک سازم. با مهر امپراطور

همیاری شایسته‌ی مدیران میدیوتیک افغانستان به ویژه

استاد محترم عبدالله رسولی و

بانوی والاگهر و فصیح‌البیان فرح جان مصطفوی

پانزدهمین دَورِ حلقه‌ی نای و نوا را در ولایت باستانی پروان،

در تپه ارغوانیِ گلغندی برگزار نمودیم.

احمد محمود امپراطور ، محمد خان انیس ، حسیب احراری ، هلال فرشیدورد

در این همایشِ ادبی- هنری، تعدادی از شاعران، نویسنده‌گان،

ژورنالیستان و هنرمندان جوان کشور اشتراک داشتند.

روزِ پر از شادی و سرور بود. با شاعران نازنین و مستعد دَور هم

تصاویر احمد محمود امپراطور با دوستان و شاعران جوان کشور

بودیم، شعر خواندیم و قلب‌های پر دردمان را با

ابیات شکرینِ شعر و غزل‌آهنگ‌های ناب

هنرمندان جوان، آرامش بخشیدیم.

حرف‌ها عاشقانه و فریادها بیکرانه بود. دماغ‌مان را عطر گل‌های

تصویر احمد محمود امپراطور فرحناز مصطفوی هلال فرشیدورد محمد خان انیس حسیب احراری شاعران جوان و پر کار کشور افغانستان

سرزمین مردخیز و مهمان‌نواز پروان باستان نوازش می‌کرد،

و آیینه‌ی دل‌هامان را از زنگار مصفا می‌ساختیم.

شاعران جوان افغانستان

هرچه از آن لحظات هم‌دلی و پر میمنت بنویسم کم است و قلمم را در

حدِ توان آن نمی‌بینم. هرچند تصاویر زیاد از ما

در صفحات اجتماعی بدست نشر رسیده است،

احمد محمود امپراطور در پازدهمین حلقه ی نای و نوا در حال دکلمه شعر

منم خواستم این مقدمه را بهانه گیرم و تصاویرِ

چندی با شما سروران شریک سازم.

با مهر

امپراطور


[ یکشنبه 98/2/1 ] [ 10:22 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  ای شوخ نازدانــــه ی حاضر جواب من ای آنکه نیمــه شب تو بیایی بخواب من پر گشتـــــــه است نام تو اندر کتاب من بدونِ سیـــخ و کـــوره کشیدی کباب من بر گو که تا کجا کشد این اضطراب من ------------------------------------- تا چشمـکی به چشـــــمِ منِ بینــوا زدی در جز و مّــــدی خونِ دلِ من شنا زدی زخمِ دگـــــر به زخمی دلِ بی دوا زدی ای جان من به خانه ی خورشید پا زدی خاکم به ســر نموده ای شرزه عقاب من ------------------------------------- هـــر بــــار جلوه ات به نظر میرسد مرا دلتنــــگی ها به شمس و قمر میرسد مرا شعــــــله به کارگــــــاه جگر میرسد مرا تا مــــــرزِ مرگ عـــزمِ سفر میرسد مرا تاکی به خاک ریــزی تو جامِ شراب من ------------------------------------- گفتم بیـــــا نیــامدی گفتی نصیب نیست دیدار ما به شهــــــرِ دگر دلفریب نیست در باغِ غیــــر گرچه مرا عندلیب نیست لعلت ببوسم حاجتِ خرما و سیب نیست ای عطر بیز گیسویی عارض گلاب من ------------------------------------- تیـــــر ام ز شـاًن و دبدبه و لذت و حشم پایـــــــم فتــاده در رهی عشقِ تو بد رقم ای پادشـــــاهی من ز سر لطف کن کرم بی مرگ منــــــزوی نشـــوم در غمِ عدم کوک است هر کجــــــا سخنِ انقلاب من ------------------------------------- سر در رهی تو از دل و از جان فدا کنم تا پا گــــــذاری خـــــاک رهت توتیا کنم رویی نیــــکو و پاک تو قبــــــله نما کنم در کنجِ خانقـــــــــاهِ تــــو رود و دعا کنم مستحسنِ وجــــاهتِ نیــــک انتخاب من ------------------------------------- بالِ خیال و حوصـــله ی من شکسته ی تـــــــارِ ادایی تــــاب و توانم گسسته ی بــــارِ دگر تو با رقبـــــــاء یم نشسته ی دیگر چه خواهی از منِ دلداده خسته ی ای آتشیــــــــن تحـــــرکِ افـراسیاب من ------------------------------------- بی تو بهـــار را چه کنــــــم من خزانیم در آتشِ درون خــــــود آتشـــفشـــــــانیم دل میکند به تـــــرکِ تو پــــا در میانیم بیت همچــــو آب میـــــرود از بیکرانیم یکبـــــــار هم ندادی تو ظالم جواب من ------------------------------------- بهـــــر خدا به جــــــان کسی قاتلم نکن در این دو روزه زندگی بی حاصلم نکن با این همـــــــــه کتاب و قلم جاهلم نکن در پشتِ کوچــــه و درِ خود سایـلم نکن مرهـــــم بنی به زخـــمِ کهن التهاب من ------------------------------------- بدون تو حیــــات بگردد مــــــــرا ممات پیچیـــــده ی به گنـــــبدِ هوشم به التفات تاکی گریزی از من و از عمـرِ بی ثبات محمود را دو بوســـه ی دیگر بده ذکات ای آسمــــان آبــی یی لعـــل آفتـــاب من ------------------------------------- سه شنبه 20 حمل 1398 خورشیدی که برابر میشود به 09 اپریل 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور

 

ای شوخ نازدانــــه ی حاضر جواب من
ای آنکه نیمــه شب تو بیایی بخواب من
پر گشتـــــــه است نام تو اندر کتاب من
بدونِ سیـــخ و کـــوره کشیدی کباب من
بر گو که تا کجا کشد این اضطراب من

-------------------------------------
تا چشمـکی به چشـــــمِ منِ بینــوا زدی
در جز و مّــــدی خونِ دلِ من شنا زدی
زخمِ دگـــــر به زخمی دلِ بی دوا زدی
ای جان من به خانه ی خورشید پا زدی
خاکم به ســر نموده ای شرزه عقاب من
-------------------------------------
هـــر بــــار جلوه ات به نظر میرسد مرا
دلتنــــگی ها به شمس و قمر میرسد مرا
شعــــــله به کارگــــــاه جگر میرسد مرا
تا مــــــرزِ مرگ عـــزمِ سفر میرسد مرا
تاکی به خاک ریــزی تو جامِ شراب من
-------------------------------------
گفتم بیـــــا نیــامدی گفتی نصیب نیست
دیدار ما به شهــــــرِ دگر دلفریب نیست
در باغِ غیــــر گرچه مرا عندلیب نیست
لعلت ببوسم حاجتِ خرما و سیب نیست
ای عطر بیز گیسویی عارض گلاب من
-------------------------------------
تیـــــر ام ز شـاًن و دبدبه و لذت و حشم
پایـــــــم فتــاده در رهی عشقِ تو بد رقم
ای پادشـــــاهی من ز سر لطف کن کرم
بی مرگ منــــــزوی نشـــوم در غمِ عدم
کوک است هر کجــــــا سخنِ انقلاب من
-------------------------------------
سر در رهی تو از دل و از جان فدا کنم
تا پا گــــــذاری خـــــاک رهت توتیا کنم
رویی نیــــکو و پاک تو قبــــــله نما کنم
در کنجِ خانقـــــــــاهِ تــــو رود و دعا کنم
مستحسنِ وجــــاهتِ نیــــک انتخاب من
-------------------------------------
بالِ خیال و حوصـــله ی من شکسته ی
تـــــــارِ ادایی تــــاب و توانم گسسته ی
بــــارِ دگر تو با رقبـــــــاء یم نشسته ی
دیگر چه خواهی از منِ دلداده خسته ی
ای آتشیــــــــن تحـــــرکِ افـراسیاب من
-------------------------------------
بی تو بهـــار را چه کنــــــم من خزانیم
در آتشِ درون خــــــود آتشـــفشـــــــانیم
دل میکند به تـــــرکِ تو پــــا در میانیم
بیت همچــــو آب میـــــرود از بیکرانیم
یکبـــــــار هم ندادی تو ظالم جواب من
-------------------------------------
بهـــــر خدا به جــــــان کسی قاتلم نکن
در این دو روزه زندگی بی حاصلم نکن
با این همـــــــــه کتاب و قلم جاهلم نکن
در پشتِ کوچــــه و درِ خود سایـلم نکن
مرهـــــم بنی به زخـــمِ کهن التهاب من
-------------------------------------
بدون تو حیــــات بگردد مــــــــرا ممات
پیچیـــــده ی به گنـــــبدِ هوشم به التفات
تاکی گریزی از من و از عمـرِ بی ثبات
محمود را دو بوســـه ی دیگر بده ذکات
ای آسمــــان آبــی یی لعـــل آفتـــاب من
-------------------------------------

سه شنبه 20 حمل 1398 خورشیدی
که برابر میشود به 09 اپریل 2019 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور


[ چهارشنبه 98/1/21 ] [ 1:21 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  پیش از چاشت یکشنبه 18 حمل 1398 خورشیدی  در عرس بیست و پنجمین سال ارتحال ملکوتی عارف بزرگ،  صوفی وارسته، مشعلدار و موسس مکتب خانه ی  حضرت میرزا عبدالقادر بیدل رح در افغانستان  (مرحوم مغفور حضرت استاد عبدالحمید اسیر قندی آغا) که  در منزل استاد گرانقدر محترم عبدالله موفق تدویر یافته  بود اشتراک کردیم.  پس از ختم قرآن عظیم الشان و دعا به روح  پر فتوح نبی کریم حضرت محمد مصطفی ص  و جمیع گذشتگان و روح قندی آغا فقید،  استاد عبدالله موفق مسند نشین و وارث مکتب خانه بیدل رح  مختصر سوانح حضرت قندی آغا را بیان داشتن  متعاقبا  نجم العرفا استاد حیدری وجودی از خاطرات شان  با حضرت قندی آغا حکایت نمودند  در این محفل باشکوه و عرفانی جناب محترم عبدالاحد واحد  معین اسبق شاروالی کابل یکی از شاگردان وفادار و دلداده ی  این مکتب خانه با اشکها و احساس پاک شان از  خاطرات و سجایایی آن طلیعه دار نیکو خصال سخن گفتند.  بعد از صرف طعام  محفل با خوانش اشعار و ذکر و دعا خاتمه یافت  با مهر  احمد محمود امپراطور  AHMAD MAHMOOD IMPERATOR


پیش از چاشت یکشنبه 18 حمل 1398 خورشیدی

در عرس بیست و پنجمین سال ارتحال ملکوتی عارف بزرگ،

صوفی وارسته، مشعلدار و موسس مکتب خانه ی

حضرت میرزا عبدالقادر بیدل رح در افغانستان

(مرحوم مغفور حضرت استاد عبدالحمید اسیر قندی آغا) که

در منزل استاد گرانقدر محترم عبدالله موفق تدویر یافته

بود اشتراک کردیم.

پس از ختم قرآن عظیم الشان و دعا به روح

پر فتوح نبی کریم حضرت محمد مصطفی ص

و جمیع گذشتگان و روح قندی آغا فقید،

استاد عبدالله موفق مسند نشین و وارث مکتب خانه بیدل رح

مختصر سوانح حضرت قندی آغا را بیان داشتن

متعاقبا

پیش از چاشت یکشنبه 18 حمل 1398 خورشیدی در عرس بیست و پنجمین سال ارتحال ملکوتی عارف بزرگ، صوفی وارسته، مشعلدار و موسس مکتب خانه ی حضرت میرزا عبدالقادر بیدل رح در افغانستان (مرحوم مغفور حضرت استاد عبدالحمید اسیر قندی آغا) که در منزل استاد گرانقدر محترم عبدالله موفق تدویر یافته بود اشتراک کردیم. پس از ختم قرآن عظیم الشان و دعا به روح پر فتوح نبی کریم حضرت محمد مصطفی ص و جمیع گذشتگان و روح قندی آغا فقید، استاد عبدالله موفق مسند نشین و وارث مکتب خانه بیدل رح مختصر سوانح حضرت قندی آغا را بیان داشتن متعاقبا نجم العرفا استاد حیدری وجودی از خاطرات شان با حضرت قندی آغا حکایت نمودند در این محفل باشکوه و عرفانی جناب محترم عبدالاحد واحد معین اسبق شاروالی کابل یکی از شاگردان وفادار و دلداده ی این مکتب خانه با اشکها و احساس پاک شان از خاطرات و سجایایی آن طلیعه دار نیکو خصال سخن گفتند. بعد از صرف طعام محفل با خوانش اشعار و ذکر و دعا خاتمه یافت با مهر احمد محمود امپراطور

نجم العرفا استاد حیدری وجودی از خاطرات شان

با حضرت قندی آغا حکایت نمودند

در این محفل باشکوه و عرفانی جناب محترم عبدالاحد واحد

معین اسبق شاروالی کابل یکی از شاگردان وفادار و دلداده ی

این مکتب خانه با اشکها و احساس پاک شان از

خاطرات و سجایایی آن طلیعه دار نیکو خصال سخن گفتند.

بعد از صرف طعام

محفل با خوانش اشعار و ذکر و دعا خاتمه یافت

با مهر

احمد محمود امپراطور


[ دوشنبه 98/1/19 ] [ 11:1 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

بعد از ظهر امروز نشست مشورتی داشتیم با جناب ?ارنپوه محمد فرید حمیدی لوی سانوال جمهوری اسلامی افغانستان، با معیتیِ تعدادی از شاعران، نویسنده‌گان و روزنامه‌نگاران.  جناب حمیدی صاحب خیلی خردمندانه و با حوصله‌مندی ویژه از کارکردهای‌شان در طول سه سال و یک‌ماه که در این سمت برگزیده شده‌اند، برای‌مان گفتند و از طرح‌ها و پلان‌های که برای آینده دارند، روشنی انداختند.  همانند نهادهای دیگر دولتی، مشکلات زیادی فرا راه لوی سارنوالی کشور نیز از گذشته‌های دور وجود داشته است. لوی سارنوال در جریان سه سال و اندی به‌گونه‌ی سیستماتیک و مدبرانه جهت رفع چالش‌ها و ایجاد ساختار شفاف در این نهادِ خیلی با اهمیت عدلی، کوشش به‌خرچ داده‌اند. چنانچه برنامه‌های کاری‌شان و اجرااتی که در امورات مختلف اداری و عدلی صورت گرفته است، نقش و سهم زنان در ساختار سارنوالی‌های مرکز و ولایات، رفع تبعیض لسانی، نژادی و مذهبی در تعیینات، رفتار صمیمانه افراد این اداره با مراجعین، مسئولیت‌پذیری و ردیفی از فعالیت‌های مهم برای تامین عدالت و تحکیم حاکمیت قانون نویدهای مسرتِ بود که از خلال صحبت‌های اوشان یافتیم، و تَصوری که از این ارگان عدلی در ذهن داشتیم کاملاً تغییر کرد و احساس خوب به آینده‌ی خوب برای‌مان دست داد.  آرزومندم که تمام مسند نشینانِ ارگان‌های دولتی و حکومتیِ کشور مانند لوی سارنوال صاحب، زمینه‌ی پاسخگویی و مردم سالاری را در نهادهای مربوط شان رایج سازند، تا دیگر موانعی سد راه مردم عام برای رسیدن به دولت‌مردان وجود نداشته باشد.  در خاتمه جای دارد که از جناب دکتر راموز مشاور ارشد لوی سانوالی برای زمینه‌سازی این نشست مفید و مهم سپاسگزاری نماییم.  با مهر، امپراطور یکشنبه 18 حمل 1398 خورشیدی عکس ‏احمد محمود‏


بعد از ظهر امروز نشست مشورتی داشتیم

با جناب  محمد فرید حمیدی لوی سانوال جمهوری اسلامی افغانستان،

با معیتیِ تعدادی از شاعران، نویسنده‌گان و روزنامه‌نگاران.

جناب حمیدی صاحب خیلی خردمندانه و با حوصله‌مندی ویژه از کارکردهای‌شان

در طول سه سال و یک‌ماه که در این سمت برگزیده شده‌اند، برای‌مان گفتند

و از طرح‌ها و پلان‌های که برای آینده دارند، روشنی انداختند.

همانند نهادهای دیگر دولتی، مشکلات زیادی فرا راه لوی سارنوالی کشور

نیز از گذشته‌های دور وجود داشته است. لوی سارنوال در جریان سه سال و اندی

به‌گونه‌ی سیستماتیک و مدبرانه جهت رفع چالش‌ها
 

 

تصاویر ز نشست با لوی سارنوال جمهوری اسلامی افغانستان

و ایجاد ساختار شفاف در این نهادِ خیلی با اهمیت عدلی،

کوشش به‌خرچ داده‌اند. چنانچه برنامه‌های کاری‌شان و اجرااتی که

در امورات مختلف اداری و عدلی صورت گرفته است، نقش و

سهم زنان در ساختار سارنوالی‌های مرکز و ولایات،

رفع تبعیض لسانی، نژادی و مذهبی در تعیینات، رفتار صمیمانه

افراد این اداره با مراجعین، مسئولیت‌پذیری و ردیفی از فعالیت‌های مهم

برای تامین عدالت و تحکیم حاکمیت قانون نویدهای مسرتِ بود

که از خلال صحبت‌های اوشان یافتیم، و تَصوری که از این ارگان عدلی

در ذهن داشتیم کاملاً تغییر کرد و احساس خوب به آینده‌ی خوب برای‌مان دست داد.

آرزومندم که تمام مسند نشینانِ ارگان‌های دولتی و

 

بعد از ظهر امروز نشست مشورتی داشتیم با جناب ?ارنپوه محمد فرید حمیدی لوی سانوال جمهوری اسلامی افغانستان، با معیتیِ تعدادی از شاعران، نویسنده‌گان و روزنامه‌نگاران.  جناب حمیدی صاحب خیلی خردمندانه و با حوصله‌مندی ویژه از کارکردهای‌شان در طول سه سال و یک‌ماه که در این سمت برگزیده شده‌اند، برای‌مان گفتند و از طرح‌ها و پلان‌های که برای آینده دارند، روشنی انداختند.  همانند نهادهای دیگر دولتی، مشکلات زیادی فرا راه لوی سارنوالی کشور نیز از گذشته‌های دور وجود داشته است. لوی سارنوال در جریان سه سال و اندی به‌گونه‌ی سیستماتیک و مدبرانه جهت رفع چالش‌ها و ایجاد ساختار شفاف در این نهادِ خیلی با اهمیت عدلی، کوشش به‌خرچ داده‌اند. چنانچه برنامه‌های کاری‌شان و اجرااتی که در امورات مختلف اداری و عدلی صورت گرفته است، نقش و سهم زنان در ساختار سارنوالی‌های مرکز و ولایات، رفع تبعیض لسانی، نژادی و مذهبی در تعیینات، رفتار صمیمانه افراد این اداره با مراجعین، مسئولیت‌پذیری و ردیفی از فعالیت‌های مهم برای تامین عدالت و تحکیم حاکمیت قانون نویدهای مسرتِ بود که از خلال صحبت‌های اوشان یافتیم، و تَصوری که از این ارگان عدلی در ذهن داشتیم کاملاً تغییر کرد و احساس خوب به آینده‌ی خوب برای‌مان دست داد.  آرزومندم که تمام مسند نشینانِ ارگان‌های دولتی و حکومتیِ کشور مانند لوی سارنوال صاحب، زمینه‌ی پاسخگویی و مردم سالاری را در نهادهای مربوط شان رایج سازند، تا دیگر موانعی سد راه مردم عام برای رسیدن به دولت‌مردان وجود نداشته باشد.  در خاتمه جای دارد که از جناب دکتر راموز مشاور ارشد لوی سانوالی برای زمینه‌سازی این نشست مفید و مهم سپاسگزاری نماییم.  با مهر، امپراطور یکشنبه 18 حمل 1398 خورشیدی

حکومتیِ کشور مانند لوی سارنوال صاحب، زمینه‌ی پاسخگویی و مردم سالاری را

در نهادهای مربوط شان رایج سازند، تا دیگر موانعی

سد راه مردم عام برای رسیدن به دولت‌مردان وجود نداشته باشد.

 

تصاویر از نشست مشورتی شاعران نویسندگان و خبرنگاران با جناب محترم محمد فرید حمیدی لوی سارنوال جمهوری اسلامی افغانستان


در خاتمه جای دارد که از جناب دکتر راموز مشاور ارشد

لوی سانوالی برای زمینه‌سازی این نشست مفید و مهم سپاسگزاری نماییم.

با مهر،

احمد محمود امپراطور

یکشنبه 18 حمل 1398 خورشیدی


[ دوشنبه 98/1/19 ] [ 8:50 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  بدتــــــر از مــاه خزان است بهاران بی تو زنــــــدگی آتش جـــان است کماکان بی تو اشــــک از دیـده روان است پریشان بی تو انچنیـــــن رنج گـــران است فراوان بی تو بهتــــــرین جــایی امان است بیابان بی تو --------------------------------------- سوختــــم سوختم ای شــــــوخ بلا ای کافر دل چو ماهـــی به شنــا آمده در خون جگر میـــــدهم جان به نگاه های تو ای مستکبر آتش آن نیست که آیینـــــــــه زنی خاکستر سبزه چون خاک عیان است گلستان بی تو --------------------------------------- گاهی دل می تپـــــــد و گـاه سرم می لرزد گــــاه از جــــــور زمــــانه کمرم می لرزد آن کلی بنـــــدی تو در پشت درم می لرزد پیش تصویر تـــــو کلک هنــــرم می لرزد چقـــــــــدر زخـــم زبان است نمایان بی تو --------------------------------------- حلقــــــه ی عشق فکندی و به دامم کردی دور تـــــر رفتــــی و از دور سلامم کردی نام دیوانــــگی را بستـــــــه به نامم کردی بیـــن عشاق جهـــــــان عالی مقامم کردی محور حـــدس و گمان است گریبان بی تو --------------------------------------- تا صدای تو شنیدم دل و دین از من رفت آسمــان چی به خدا خلد برین از من رفت دست و پا گمشده و عزم میتن از من رفت سخن از چاشنی تلخ و شیرین از من رفت آری این خواب چنان است به پایان بی تو --------------------------------------- دل من در طلب ات سوختــــه تا کی باشد آتش عشــــق من افــروختـــــه تا کی باشد نــــگه ام در رهـی تو دوختـــه تاکی باشد این بـــد آمـــوز بــــد آموختـــه تاکی باشد طبـــع محمود فشــان است شبستان بی تو --------------------------------------- بامداد دوشنبه 12 حمل 1398 خورشیدی که برابر میشود به اول اپریل 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


بدتــــــر از مــاه خزان است بهاران بی تو
زنــــــدگی آتش جـــان است کماکان بی تو
اشــــک از دیـده روان است پریشان بی تو
انچنیـــــن رنج گـــران است فراوان بی تو
بهتــــــرین جــایی امان است بیابان بی تو
---------------------------------------
سوختــــم سوختم ای شــــــوخ بلا ای کافر
دل چو ماهـــی به شنــا آمده در خون جگر
میـــــدهم جان به نگاه های تو ای مستکبر
آتش آن نیست که آیینـــــــــه زنی خاکستر
سبزه چون خاک عیان است گلستان بی تو
---------------------------------------
گاهی دل می تپـــــــد و گـاه سرم می لرزد
گــــاه از جــــــور زمــــانه کمرم می لرزد
آن کلی بنـــــدی تو در پشت درم می لرزد
پیش تصویر تـــــو کلک هنــــرم می لرزد
چقـــــــــدر زخـــم زبان است نمایان بی تو
---------------------------------------
حلقــــــه ی عشق فکندی و به دامم کردی
دور تـــــر رفتــــی و از دور سلامم کردی
نام دیوانــــگی را بستـــــــه به نامم کردی
بیـــن عشاق جهـــــــان عالی مقامم کردی
محور حـــدس و گمان است گریبان بی تو
---------------------------------------
تا صدای تو شنیدم دل و دین از من رفت
آسمــان چی به خدا خلد برین از من رفت
دست و پا گمشده و عزم متین از من رفت
سخن از چاشنی تلخ و شیرین از من رفت
آری این خواب چنان است به پایان بی تو
---------------------------------------
دل من در طلب ات سوختــــه تا کی باشد
آتش عشــــق من افــروختـــــه تا کی باشد
نــــگه ام در رهـی تو دوختـــه تاکی باشد
این بـــد آمـــوز بــــد آموختـــه تاکی باشد
طبـــع محمود فشــان است شبستان بی تو
---------------------------------------
بامداد دوشنبه 12 حمل 1398 خورشیدی
که برابر میشود به اول اپریل 2019 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور

[ دوشنبه 98/1/12 ] [ 1:58 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 


[ جمعه 98/1/9 ] [ 4:27 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

   چقدر از خویش دل ببریده باشی که گلهــــای محبـــت چیده باشی به امیــد رسیدن در رهی دوست ز جـــــور زنـــدگی غلتیده باشی رسی در انتهـــــایی بی زبـــانی صــدایی خامشــــی بشنیده باشی در امـــواج غرور و خودپسندی کمی از مرگ خود ترسیده باشی میـــان قطره های اشکی احساس تو مــروراید و گوهر چیده باشی به چشـــم سرمه سا غرق معانی به زلف عنبـــــرین پیچیده باشی نـــگاه گرمی معنــی دار معشوق به ایمـــــایی ادب بـــوسیده باشی میــان بستــــــر تنــــهایی خویش در آغــوش خودت خوابیده باشی اگـــر دانی ز خوب و زشت دنیا کمــــاکان از دلـــــم فهمیده باشی چو زخم سینـــه ی محمود گاهی به حال خویشتـــــن خندیده باشی ------------------------------- پنجشنبه 08 حمل 1398 خورشیدی که بررابر میشود به 28 مارچ 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور
نگاره احمد محمود امپراطور شاعر جوان کلاسیک سرا


چقدر از خویش دل ببریده باشی

که گلهــــای محبـــت چیده باشی

به امیــد رسیدن در رهی دوست

ز جـــــور زنـــدگی غلتیده باشی

رسی در انتهـــــایی بی زبـــانی

صــدایی خامشــــی بشنیده باشی

در امـــواج غرور و خودپسندی

کمی از مرگ خود ترسیده باشی

میـــان قطره های اشکی احساس

تو مــروراید و گوهر چیده باشی

به چشـــم سرمه سا غرق معانی

به زلف عنبـــــرین پیچیده باشی

نـــگاه گرمی معنــی دار معشوق

به ایمـــــایی ادب بـــوسیده باشی

میــان بستــــــر تنــــهایی خویش

در آغــوش خودت خوابیده باشی

اگـــر دانی ز خوب و زشت دنیا

کمــــاکان از دلـــــم فهمیده باشی

چو زخم سینـــه ی محمود گاهی

به حال خویشتـــــن خندیده باشی

-------------------------------

پنجشنبه 08 حمل 1398 خورشیدی

که بررابر میشود به 28 مارچ 2019 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ پنج شنبه 98/1/8 ] [ 3:42 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  امســــال نوبهــــاران رو بر مزار کردم با جمع دوستـــداران سیــری بهار کردم عاشق شـــــدم دوبــاره بر زیور طبیعت در جمع عشقبــازان خود را شمار کردم رفتم حضور مولا در روضه ی مبارک از جام شربت عشق خود را خمار کردم دل شـــــاد بود امــــا انـــــدر حریم آتش با خویش گریـــــه های بی اختیار کردم یــــادی ز رفتــــگان و ایــــــام شادمانی یــــادی ز بود گانـــی این روزگار کردم از سبزه های نو رس تـا شاخسار پر گل تا چشم کار میـــکرد بوس و کنار کردم یک آسمان تمنـــــا یک بــــاغ از تبسم در کوچه های امیـــــد رفتـه نثار کردم در اوج کهکشانِ معبــــود خویش رفتـم در سرزمین رویـــــا شهر و دیار کردم نوروز و سال نو را فرخنده بـــاد گفتم محمود واژه ای چنــــد را یادگار کردم ----------------------------------- دوشنبه 05 حمل 1398 خورشیدی که برابر میشود به 25 مارچ 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


امســــال نوبهــــاران رو بر مزار کردم
با جمع دوستـــداران سیــری بهار کردم
عاشق شـــــدم دوبــاره بر زیور طبیعت
در جمع عشقبــازان خود را شمار کردم
رفتم حضور مولا در روضه ی مبارک
از جام شربت عشق خود را خمار کردم
دل شـــــاد بود امــــا انـــــدر حریم آتش
با خویش گریـــــه های بی اختیار کردم
یــــادی ز رفتــــگان و ایــــــام شادمانی
یــــادی ز بود گانـــی این روزگار کردم
از سبزه های نو رس تـا شاخسار پر گل
تا چشم کار میـــکرد بوس و کنار کردم
یک آسمان تمنـــــا یک بــــاغ از تبسم
در کوچه های امیـــــد رفتـه نثار کردم
در اوج کهکشانِ معبــــود خویش رفتـم
در سرزمین رویـــــا شهر و دیار کردم
نوروز و سال نو را فرخنده بـــاد گفتم
محمود واژه ای چنــــد را یادگار کردم
-----------------------------------
دوشنبه 05 حمل 1398 خورشیدی
که برابر میشود به 25 مارچ 2019 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور



[ سه شنبه 98/1/6 ] [ 9:50 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

من اگر باز ز هجر تو سخن می گفتم رفته در دامن صحرا و دمن می گفتم دامن سبز تو را در ادبستان خیال به سرشک نگه بوسیده وطن می گفتم  احمد محمود امپراطور


من اگر باز ز هجر تو سخن می گفتم

رفته در دامن صحرا و دمن می گفتم

دامن سبـــــــز تو را در ادبستان خیال

به سرشک نگه بوسیده وطن می گفتم


امپراطور


[ دوشنبه 98/1/5 ] [ 1:10 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 185
بازدید دیروز: 325
کل بازدیدها: 1212082