خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

سخنان کوتاه احمد محمود امپراطور به کافی تلخ شکر نریختم به شیرین ساختن اش یاد تو کافیست.

به کافی تلخ شکر نریختم.!

به شیرین ساختن اش یاد تو کافیست.

امپراطور


[ یکشنبه 93/2/7 ] [ 9:43 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 بیت غزل: دو عالـم ز نامت کمایی کنــم  به هفت آسمـــان آشنایی کنــم  - تابلو ها غزلیات و تصاویر احمد محمودامپراطور

دو عالـــــم ز نامت کمایی کنــم

به هفت آسمـــان آشنایی کنــم


امپراطور


[ جمعه 93/2/5 ] [ 12:8 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

وقتی دلــــــــم تنـــــگ می شود یگانه آرامشــــم یـــــــاد توست احمد محمود امپراطور

وقتی دلــــــــم تنـــــگ می شود

یگانه آرامشـــــــــــم


یـــــــاد توست

امپراطور


[ پنج شنبه 93/2/4 ] [ 3:9 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

سخنان کوتاه: مجرم عشق همیشه در زندان دل محبوس است. احمد محمود امپراطور Ahmad Mahmood Imperator


مجرم عشق

همیشه در زندان دل محبوس است.


امپراطور


[ چهارشنبه 93/2/3 ] [ 11:24 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

جز خدا هر چه است قصه ی مُفت عــــزم دیر و حــــرم نمـی خواهم  احمد محمود امپراطور?

جز خدا هر چه است قصه ی مُفت

عــــزم دیر و حــــرم نمـی خواهم

امپراطور


[ سه شنبه 93/2/2 ] [ 11:14 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

به اقلیـــــــم عشقــــم چرا پا زدی خـــودت را بــه این قلب زیبــــا زدی نمـــــاندی به من ارزش دوستـــی گرفتــــی و سنــــگی به مینـا زدی به صحــــرای تنهــایی من سوختم تــــو رفتـــی و دل را به دریــــا زدی مگر وعــده ای دیــــدن امشب نبود؟ که آن را به تأخیــــری فــــردا زدی جــــوان بــــــودم و آرزو داشتــــــم تبــــــر را به نخلــــی شـکوفـا زدی بدشت همچو لاله بخون خفتـــه ام تـــگرگی غمــــت در سویـــدا زدی من هـرچه به تو لطف کــــردم نشد ندانـــــم چــــه بود این معمـــا زدی سرشکم شب و روز استاده نیست قیــامت به این چشــــم شهلا زدی پدر کشتــــــه و دشمنـت نیستــم که بیــــــداد خود بر ســری ما زدی نترسیــــــدی از سحِــری گفتار من خودت را به مجنــــــونی رسـوا زدی کجـــا می شوی ایمن از دست من نکن فــــــکر کشتـــی و گویــا زدی قضــــاوت به محمود کـــــردی خطا به ناحق سرم حکــــــم و فتـوا زدی ------------------------- دوشنبه اول ثور 1393 هجری آفتابی که برابر میشود به 21 اپریل 2014 میلادی ســــــــــرودم احمد محمود امپراطور

به اقلیـــــــم عشقــــم چـــرا پا زدی

خـــودت را بــه این قلب زیبــــا زدی

نمـــــاندی به من ارزش دوستـــی

گرفتــــی و سنــــگی به مینـا زدی

به صحــــرای تنهــایی من سوختم

تــــو رفتـــی و دل را به دریــــا زدی

مگر وعــده ای دیــــدن امشب نبود؟

که آن را به تأخیــــر ِ فــــــردا زدی

جــــوان بــــــودم و آرزو داشتــــــم

تبــــــر را به نخـــل ِ شـکوفـا زدی

بدشت همچو لاله بخون خفتـــه ام

تـــگرگِ غمــــت در سویـــدا زدی

من هـرچه به تو لطف کــــردم نشد

ندانـــــم چــــه بود این معمـــا زدی

سرشکم شب و روز استاده نیست

قیــامت به این چشــــم شهلا زدی

پدر کشتــــــه و دشمنـت نیستــم

که بیــــــداد خود بر ســر ِ ما زدی

نترسیــــــدی از سحِــری گفتار من

خودت را به مجنــــــون ِ رسـوا زدی

کجـــا می شوی ایمن از دست من

نکن فــــــکر کشتـــی و گویــا زدی

قضــــاوت به محمود کـــــردی خطا

به ناحق سرم حکــــــم و فتـوا زدی

-------------------------

دوشنبه اول ثور 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 21 اپریل 2014 میلادی
ســــــــــرودم
احمد محمود امپراطور


[ دوشنبه 93/2/1 ] [ 9:46 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

بیت غزل احمد محمود امپراطور اینجا طبیـب نیست کنـــــد التیـــام کس اینجا به زخم هـا نمک و سیر می زنند

اینجا طبیـب نیست کنـــــد التیـــام کس

اینجا به زخم هـا نمک و سیر می زنند

امپراطور


[ یکشنبه 93/1/31 ] [ 12:9 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

اینجا دلـــــم گرفتـــــه و دلــگیر می زنند اینجا به عشق وعاطفه شمشیر می زنند اینجا روال در بــــدری در شـــگفتن است اینجا شگون هـــــر چه به تقـدیر می زنند اینجا گـــــره ز کــــار گشـــودن خطــا بُوَد اینجا گلو بـه زخمـــــه و زنجیـــر می زنند اینجا هـــــــزار کـــار غلـط را ندیدن است اینجا شـــرف به پایه ای تشــویر می زنند اینجا هر آنچه نیستی آن می کنند خطاب اینجا فسانـــــه های بــم و زیــر می زنند اینجا شکوه و دبدبــــه از فقــر بدتر است اینجا به خلق طعنــــه و تحقیـــر می زنند اینجا تـــردد گِلـــــه است و فغـــــان و آه اینجا به آسمــــان خــــدا تیــــر می زنند اینجا ز دین سخن نتــــوانی به لب بــری اینجا ز جهــــل دست به تکفیــر می زنند اینجا تلاش و با همـــی هرگز بکار نیست اینجا به سعی و همـدلی تاخیر می زنند اینجا خـــــدا یاد نــــگردد به ســال و ماه اینجا زیـــارت است و دمی پیــر می زنند اینجا سیاه است از دل و تا دیده ها همه اینجا گنــــه به رنگ و رخ شیــر می زنند اینجا ز واژه های نیــــــــکو کی بلب برند اینجا جفنگ و یـــــاوه به تصدیر می زنند اینجا نفس کشیــــدن اخلاق ماتم است اینجا به نور و روشنـــــی تکدیر می زنند اینجا ز آبــــــــرو نکنند یــــاد هیـــچ گاه اینجا سخـن ز آلــتِ تذکیـــــــر می زنند اینجا به بی ادب شـــدگان وصف میکنند اینجا کلامی نعــــره و تقــــریر می زنند اینجا ستمـگر از پدر و مادر هم نیکوست اینجا فـــریب و تهمت و تذویــر می زنند اینجا ترانـــــه های خرد خاک می شوند اینجا به بد روش شده تعــــذیر می زنند اینجا به عیــــب پوشی ندارند بـــــاوری اینجا خطـــا به ای ای و تشهیر می زنند اینجا مکان بـــود و بقـــــا نیست تا ابـــد اینجا به سر پناه همـــــه تجـیر می زنند اینجا ز دست دغدغــــــه و شور و ماجرا محمود را به نالــــه ای شبگیر می زنند ------------------------- شنبـــــه 30 حمــل 1393 هجـری آفتابی که برابر میشود به 19 اپریل 2014 میلادی ســــرودم احمد محمود امپراطور

اینجا دلـــــم گرفتـــــه و دلــگیر می زنند

اینجا به عشق وعاطفه شمشیر می زنند

اینجا روال در بــــدری در شـــگفتن است

اینجا شگون هـــــر چه به تقـدیر می زنند

اینجا گـــــره ز کــــار گشـــودن خطــا بُوَد

اینجا گلو بـه زخمـــــه و زنجیـــر
می زنند

اینجا هـــــــزار کـــار غلـط را ندیدن است

اینجا طبیب نیست کنـــــد التیـــــــام کس

اینجا به زخم هـــا نمک و سیر می زنند

اینجا شـــرف به پایه ای تشــویر می زنند

اینجا هر آنچه نیستی آن می کنند خطاب

اینجا فسانـــــه های بــم و زیــر می زنند

اینجا شکوه و دبدبــــه از فقــر بدتر است

اینجا به خلق طعنــــه و تحقیـــر می زنند

اینجا تـــردد گِلـــــه است و فغـــــان و آه

اینجا به آسمــــان خــــدا تیــــر می زنند

اینجا ز دین سخن نتــــوانی به لب بــری

اینجا ز جهــــل دست به تکفیــر می زنند

اینجا تلاش و با همـــی هرگز بکار نیست

اینجا به سعی و همـدلی تاخیر می زنند

اینجا خـــــدا یاد نــــگردد به ســال و ماه

اینجا زیـــارت است و دمی پیــر می زنند

اینجا سیاه است از دل و تا دیده ها همه

اینجا گنــــه به رنگ و رخ شیــر می زنند

اینجا ز واژه های نیــــــــکو کی بلب برند

اینجا جفنگ و یـــــاوه به تصدیر می زنند

اینجا نفس کشیــــدن اخلاق ماتم است

اینجا به نور و روشنـــــی تکدیر می زنند

اینجا ز آبــــــــرو نکنند یــــاد هیـــچ گاه

اینجا سخـن ز آلــتِ تذکیـــــــر می زنند

اینجا به بی ادب شـــدگان وصف میکنند

اینجا کلامی نعــــره و تقــــریر می زنند

اینجا ستمـگر از پدر و مادر هم نیکوست

اینجا فـــریب و تهمت و تذویــر می زنند

اینجا ترانـــــه های خرد خاک می شوند

اینجا به بد روش شده تعــــذیر می زنند

اینجا به عیــــب پوشی ندارند بـــــاوری

اینجا خطـــا به ای ای و تشهیر می زنند

اینجا مکان بـــود و بقـــــا نیست تا ابـــد

اینجا به سر پناه همـــــه تجـیر می زنند

اینجا ز دست دغدغــــــه و شور و ماجرا

محمود را به نالــــه ای شبگیر می زنند

-------------------------
شنبـــــه 30 حمــل 1393 هجـری آفتابی
که برابر میشود به 19 اپریل 2014 میلادی
ســــرودم
احمد محمود امپراطور


[ شنبه 93/1/30 ] [ 2:59 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

اینجــا بهــــار جلوه نما شد نشد نشد صوت هـــزار نغمه سرا شد نشد نشد باغ خیــــال و خاطره باشد بهشت من خلد برین مسکن و جا شد نشد نشد خون دل و سرشک نگه می کنم نثـــار در پای یــــــار رنگ حنا شد نشد نشد باشد فضـــولی نالـــه و فریـــاد نابجـا قلب تپیده دست دعـا شد نشد نشد گرد و غبار خود همــه را میدهم به باد قصـــــرِ به آسمان خدا شد نشد نشد از سجده ای ریـــــایی ندارم امید وصل نضـج نفس درود و ثنــا شد نشد نشد پاس حضـــــور مملکت عشق می کنم بی باک یــار و اهل وفـا شد نشد نشد جان داده ایم و نیست دگر شوق انتظار دل را مقابل آیینــــه ها شد نشد نشد اندیشـــــه ام ز پرتو طالعیست در رفاه سیمـــرغ بخت کام روا شد نشد نشد در بحر بیــــکران خــــرد من شنـــاورم محمود دُر نصیبه ای ما شد نشد نشد ------------------------------------------- چهارشنبه 27 حمل 1393 هجری آفتابی که برابر میشود به 16 اپریل 2014 میلادی ســــــرودم احمد محمود امپراطور

اینجــا بهــــار جلوه نما شد نشد نشد

صوت هـــزار نغمه سرا شد نشد نشد

باغ خیــــال و خاطره باشد بهشت من

خلد برین مسکن و جا شد نشد نشد

خون دل و سرشک نگه می کنم نثـــار

در پای یــــــار رنگ حنا شد نشد نشد

باشد فضـــولی نالـــه و فریـــاد نابجـا

قلب تپیده دست دعـا شد نشد نشد

گرد و غبار خود همــه را میدهم به باد

قصـــــرِ به آسمان خدا شد نشد نشد

از سجده ای ریـــــایی ندارم امید وصل

نضـج نفس درود و ثنــا شد نشد نشد

پاس حضـــــور مملکت عشق می کنم

بی باک یــار و اهل وفـا شد نشد نشد

جان داده ایم و نیست دگر شوق انتظار

دل را مقابل آیینــــه ها شد نشد نشد

اندیشـــــه ام ز پرتو طالعیست در رفاه

سیمـــرغ بخت کام روا شد نشد نشد

در بحر بیــــکران خــــرد من شنـــاورم

محمود دُر نصیبه ای ما شد نشد نشد


----------------------------


چهارشنبه 27 حمل 1393 هجری آفتابی

که برابر میشود به 16 اپریل 2014 میلادی


ســــــرودم

احمد محمود امپراطور


[ جمعه 93/1/29 ] [ 11:54 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

آخــر ز خـــدا بتــرس بیمــار هستـم  با مرگ و اجـل کشیـده کـارم بی تو  امپراطور

آخــر ز خـــدا بتــرس بیمــار هستـم

با مرگ و اجـل کشیـده کـارم بی تو

امپراطور


[ سه شنبه 93/1/26 ] [ 11:28 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 58
کل بازدیدها: 1267640