خورشید تابنده عشق | ||
درود به طراح چیره دست، بانوی فرهیخته محترمه نیلوفر نبی زاده [ شنبه 94/12/15 ] [ 12:51 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ]
[ نظرات () ]
درود به شاعره گران سنگ، بانوی هنر و ادب،
نویسنده نغز نگار محترمه سوسن ترابی.! که ایشان بمناسب روز تولدم سوانح مرا
به لسان انگلیسی ترجمه و دیزین نموده و برایم ذریعه ایمیل از کشور انگلستان ارسال داشتند. که من با بهترین و پسندیده ترین ابیات این لطف معنوی شانرا می ستایم
و از خداوند متعال برایشان طول عمر ، سلامتی کامل و پیروزی ها و بهروزی های مستدام را استدعا دارم. Ahmad Mahmoud Imperator was born in 1985 in Kabul- Afghanistan. He is the son of Shir Ahmad Yawar Kangorchi and grandchild of Wakil Nizamuddin. Mahmoud is descended to the poetry and litrature world generation by generation. His root in poetry reaches to Damullah Arbab Mahzoun who was a well known poet of his time in Badakhshan (A province in North East of Afghanistan). Mahmoud was yet a child on his early years of his age that was sent to learn religious studies. Next, he got admission to attend the school. He went to Lycee Habibbia up to year three before he fled Kabul for Badakhshan. Due to worsening security situation in Kabul, Mahmoud had to flee the capital and head towards the historical district of Kashim in Badakhshan where he originally came from. He resided in Kangor Village of Kashim District and carried on with his primary and secondary school at Lycee Kashim up to year ten. It was when Kabul was safe again for Mahmoud to return and obtain his baccalaureate from Lycee Abdulhadi-e-dawi in high grades. In 2004 Mahmoud succeeded to pass the exam kankor and get the admission to University of Kabul - Faculty of Medicine. As Mahmoud’s health condition became threatening, sadly, he had to stop his undergraduate studies. Despite the struggle, Mahmoud never gave up and grabbed every opportunity to achieve. He added to his general knowledge, made some research in poetry and litrature and more
importantly, he undertook his higher education as a result of which he became an information technology engineer. It was then, that he discovered his aspirations of poetry. In 2010 Mahmoud started saying poems. His first poem was in form of Masnawi (Poetry consisting of distiches riming between themselves, couplet poems) which was said in praise of Badakhshan and its Poets. Afterwards, he wrote poems in form of Mukhamas (Limerick). Most of his Mukhams poems reflect on Hazrat Abulmahani Bidil"s Ghazals (Sonnet). In addition to Masnawi and Mukhams, Imperator writes his poems in form of Ghazal, Musadas (Verse composed of six lines, hexameter) Rubahi (Quatrain verses) and Mustaszad (Echo verse). In poetry, Mahmoud is a follower of Bidil"s Style and School. However he challenges the style with a touch of modernity. Imperator"s poems have vastly conquered the social media. Soon his collection of poems will be published and in access to the fans of Farsi Language Poetry and Literature. It worth mentioning, that Imperator has done remarkable work in electronic design and calligraphy using his excellent IT skills. One of the examples of his work is double verse poems of Bidil which is written in different styles of Persian Fonts.
Translated by [ جمعه 94/12/14 ] [ 6:16 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ]
[ نظرات () ]
یادی از خاطرات سالروز تولدم که هرگز تکرار نخواهد شد.! یکسال گذشت [ پنج شنبه 94/12/13 ] [ 2:4 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ]
[ نظرات () ]
یـــاری اگر به نیمـــه ای راه میکنی نکن [ دوشنبه 94/12/10 ] [ 11:34 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ]
[ نظرات () ]
واعظــــا با می و مینــا تو چه مشکل داری
با جنـــــونِ دل شیـــــدا تو چه مشکل داری
بوســـــه و عشق و محبـت تو گناه بشماری
نا بجا میدهی فتــــــــوا تو چه مشکل داری
ز خــــداوند بلای دو جهان ساختـــــــــه ای
به ســـر رحمت یکتـــا تو چه مشکل داری
نه ترا گنــــج قنـــــاعت نه ثبــــات اعمــال
خویش را میکنی رسوا تو چه مشکل داری
دین بدنیــــا بفروشــــی و زنی لاف کمــــال
میدهی وعـــده به عقبـا تو چه مشکل داری
بیشــــتر راحت دنیـــا تو بخـــود میخــواهی
پس به دارایــــی دنیــــا تو چه مشکل داری
حرف ها داری تو از چادری و رکن حجاب
به رخ و صورت زیبــا تو چه مشکل داری
حــال و آینـــــده و تقــــدیر خــدا میـــداند
مرده ای در غــم فـردا تو چه مشکل داری
پای را ز گلیــــــم خویش فـراتـــــر مگــذار
در حق گفتــــه ای دانا تو چه مشکل داری
هر کجا منطق و برهان و هنـر پا برجاست
گــــر شود حلِ معمــــا تو چه مشکل داری
هــــر که پای عمل خویش جـــزاء می بیند
سر اندیشــــــه و معنــا تو چه مشکل داری
گه مـــرا کافـر و گاه بیخود و ساحر خوانی
همــــرهی محمود دلها تو چه مشکل داری
---------------------------------------
پنجشنبه 06 حوت ( اسفند ) 1394 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 25 فبروری 2016 میلادی
ســـــــرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان
[ پنج شنبه 94/12/6 ] [ 6:18 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ]
[ نظرات () ]
[ سه شنبه 94/12/4 ] [ 6:0 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ]
[ نظرات () ]
[ سه شنبه 94/12/4 ] [ 3:29 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ]
[ نظرات () ]
زانوی غـــم گرفتــــــه در آغـــــوش این منم
در خاک و خون فتــــــاده و دور از وطن منم
ســـــروِ چمن کبوتـــر عشقــــم شکنجـه کرد
چون صید تیر خورده ای و گلگون کفن منم
آســـــودگی کجـــــا خبــــر از حال من گرفت
آهـــــوی وحشـی و قــــدح نـــوشِ دمن منم
اطــــراف من پـــر است ز گل هــای کاغذی
آنـــــکه ندیـــده لـــذت بـــاغ و چمـن و منم
بر هــرکه داغ میـــرسد از من سـراغ جست
داروی درد غصـــــــــه و رنــج و محن منم
پیچیـــــده ام به حلقـــه ای زلفین مهوشان
دودی چـــراغ نیمــــــه شبــــــی انجمن منم
محمود را بـکاری نرویـــــــد عزیـــــــــز دل
یــــار و رفیـــق خاطــــره هــای کهن منم
-------------------------------------
دوشنبه 26 دلو 1394 هجری خورشیدی که برابر میشود به 15 فبروی 2016 یلادی سرودم احمد محمود امپراطور شهر بیم و اُمید کابل/افغانستان [ دوشنبه 94/11/26 ] [ 8:15 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ]
[ نظرات () ]
[ شنبه 94/11/24 ] [ 12:2 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ]
[ نظرات () ]
وقتیـــکه نبــــاشی همـــــه دنیا بدلم نیست مستـــی و می و مطرب و مینا بدلم نیست
یک سجــــده به درگاه تو کافیست برایــــم
شوق حـــــرم و دیـــــر و کلیسا بدلم نیست
من مُردم همـــــان روز که رفتی ز کنـــارم
عمرِ خضر و نفخــــه ی عیسی بدلم نیست
دیگر نفســــم سوختـــــه در خلوتِ شب هـا
فریـــــاد بخون خفتــــه و، غوغا بدلم نیست
روزیـــــکه لبــــم شربت لبهای تو نوشـیـــد
ز آن روز مــــرا لــــذتِ خـــرما بدلم نیست
پـــا آبله، تن خستــــــه و فـــکرم شده پاشان
هــــــر سو بـروم سیــــر و تماشا بدلم نیست
نه خســرو و مجنونـــم و نه وامق این شهـر
شیـــرین رخ و لیـلی وش و عذرا بدلم نیست
در حلقــــه ی گــرداب غــم و ماتـــم و دردم
این زندگی یی بی ســـر و بی پـا بدلم نیست
حرف همه کس مفت و متاعی همه کس خام
در هیـــــچ سخن رنـــگ تمنــــــا بدلم نیست
دیـگر دلــــم از گفت و شنــود آمــــده بر لب
جـــــز دیــــــدنِ روی تــــو تسلا بدلم نیست
در پیش من از قافیــــــــه یی نغــــز بفـــرما
ابیـــــــــــات پراکنــــده و بیجــــا بدلم نیست
انســــان نیـــــکو خصلت و والا به پسنـدم
بی معــــــــرفت و آدم رســــــوا بدلم نیست
امـــــروز مــــرا گرمی آغــــوش تــو خواند
بر خیـــــز بیا وعــــده ی فــــردا بدلم نیست
هر جــــا بدل و دیـــــده ی محمود تو باشی
باغ و چمــــن و دامن صحــــــرا بدلم نیست
-----------------------------------------
جمعه 23 دلو 1394 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 12 فبروی 2016 میلادی
ســـــرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان
[ جمعه 94/11/23 ] [ 7:1 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |