خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

سخن کوتاه:

سخن کوتاه: دوستی با دوستان بی آلایش مستـــــــــــــــــــــدام می ماند.  احمد محمود امپراطورAhmad Mahmood Imperator


دوستی

با دوستان بی آلایش

مستــــــدام می ماند.


امپراطور


[ سه شنبه 94/7/21 ] [ 7:15 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  جریان مشاعره من با شاعر والاگهر محترم محمد نعیم جوهر  که به گونه ای فی البدیه از طریق فیسبوک  شب گذشته مورخ 20 میزان 1394 هجری خورشیدی  صورت گرفت خواستم با دوستان شریک سازم.  امید مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.  -----------------------------------  آغاز مشاعره:  _______  عاقبت در خم وپیچِ رهی سالنگ ودوشاخ  زیرِ برف کوچی زمستان شده ام میدانی  جوهر  جوهرا رفتی تو در مُلک فرنگ و آلمان  زیر بمبارد پاکستان شده ام می دانی  امپراطور  از پی مال ومحال و زمین وخانه وباغ  با سگان دست وگریبان شده ام میدانی  جوهر  خیر ببینی حضور بهاران اکه جانم.! .......................................  دیده ای روز و شبان مشکلی در مشکل  بخداوند که حیـــــــران شده ام میدانی  امپراطور  محمودام بسلامت باشد الهی....  شده عمریست که درغربت وآواره گی ام  کشته قرغه و پغمان شده ام میدانی  جوهر  دعایت مستجاب باد اکه جانیم.! ..................................  شده یکسال به نادیدن رویت جوهر  از غم دوریت ویران شده ام میدانی  امپراطور  خوب است که مانند من مجنون نشده‌ی ... محمود جان...  قصهٌ. آمدنِ لیلی ما گشت تمام  من که مجنونِ بیابان شده ام میدانی  جوهر  توکل بخدا اکه جان امید را از دست نده.! ...........................................  زغم لیلی که من سال تمام در خونم  همچو تو واله و گریان شده ام میدانی  امپراطور  نام خدا محمود جان...  گفته بودن که دو چیز لذت دنیا باشد  بی نصیب از زن ودندان شده ام میدانی  جوهر  خدا خیر کند تمام سخن ها بیرقی شد.... آتش تیز و .....................................  من ز معشوقه و معشوق شدم جان بیزار  هر کجا رفته و پنهان شده ام میدانی  امپراطور  چیزیکه در دیگ است در چمچه نمایان خواهد شد...  جوهرِ تیره وتارِ دل دنیا بودم  از دعای تو فروزان شده ام میدانی  جوهر  موفق باشی اکه جان.. ...........................................  جوهرا این همگی لطف و بزرگی از تست  مست از جرعه ای رندان شده ام میدانی  امپراطور  مرحبا محمود جان...  ای پری روی ستمگر غم ما تازه مکُن  به تنابِ سر زلفِ تو آویزان شده ام میدانی  جوهر  اکه از همرای و بدیهه سرای شما مشکورم. .............................................  جوهر از کوچه دل اینقدر آزاد مرو  با اجل دست و گریبان شده ام میدانی  امپراطور  قربان آتشین قلمم گرددم...  جوهرِ لعلِ بدخشان دلِ ما را بُرده  عاشقِ دخترِ شغنان شده ام میدانی  جوهر  جان عزیزت اکه جانم در پناه ایزد متعال باشد. ..................................................  من که معشوقه ندارم غم دنیا هم نیست  امپراطورِ سخندان شده ام میدانی  امپراطور  گوشت اگر سوخت بلای همه گی برسراو  حال که ، داخلِ میدان شده ام میدانی  جوهر  جوهر از خاطر ابیات مکن کار، خراب  سپر و تیغه ای پیکان شده ام میدانی  امپراطور  اکه جان وقت صرف شام است به اجازه.! ...........................................  نان آماده و شوربا بزند جوش به دیگ  معطل مام و دسترخوان شده ام میدانی  امپراطور  من زتقدیر بد خویش به دام افتادم  نوکرِ کشورِ المان‌ شده ام میدانی  جوهر  نان تیاراست بخور نوشکی جانت محمود  به همین بانه گریرزان شده ام میدانی  جوهر  شب خوش وخواب راحت نصیبت باد محمود جان  که بگوید که گریزانم از این بزم سخن  جوهرا شمع شبستان شده ام میدانی  امپراطور  نکنم جز بخدا پیش کسی خم سر خود  پیش تو گوش به فرمان شده ام میدانی  امپراطور  ختم مشاعره _______

جریان مشاعره من با شاعر والاگهر محترم محمد نعیم جوهر

که به گونه ای فی البدیه از طریق فیسبوک

شب گذشته مورخ 20 میزان 1394 هجری خورشیدی


صورت گرفت خواستم با دوستان شریک سازم.

امید مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.


-----------------------------------

آغاز مشاعره:


_______

عاقبت در خم وپیچِ رهی سالنگ ودوشاخ

زیرِ برف کوچی زمستان شده ام میدانی


جوهر

جوهرا رفتی تو در مُلک فرنگ و آلمان

زیر بمبارد پاکستان شده ام می دانی


امپراطور

از پی مال ومحال و زمین وخانه وباغ

با سگان دست وگریبان شده ام میدانی


جوهر

خیر ببینی حضور بهاران اکه جانم.!
.......................................

دیده ای روز و شبان مشکلی در مشکل

بخداوند که حیـــــــران شده ام میدانی


امپراطور

محمودام بسلامت باشد الهی....

شده عمریست که درغربت وآواره گی ام

کشته قرغه و پغمان شده ام میدانی


جوهر

دعایت مستجاب باد اکه جانیم.!
..................................

شده یکسال به نادیدن رویت جوهر

از غم دوریت ویران شده ام میدانی


امپراطور

خوب است که مانند من مجنون نشده‌ی ... محمود جان...

قصهٌ. آمدنِ لیلی ما گشت تمام

من که مجنونِ بیابان شده ام میدانی


جوهر

توکل بخدا اکه جان امید را از دست نده.!
...........................................

زغم لیلی که من سال تمام در خونم

همچو تو واله و گریان شده ام میدانی


امپراطور

نام خدا محمود جان...

گفته بودن که دو چیز لذت دنیا باشد

بی نصیب از زن ودندان شده ام میدانی

جوهر

خدا خیر کند تمام سخن ها بیرقی شد.... آتش تیز و
.....................................

من ز معشوقه و معشوق شدم جان بیزار

هر کجا رفته و پنهان شده ام میدانی


امپراطور

چیزیکه در دیگ است در چمچه نمایان خواهد شد...

جوهرِ تیره وتارِ دل دنیا بودم

از دعای تو فروزان شده ام میدانی


جوهر

موفق باشی اکه جان..
...........................................

جوهرا این همگی لطف و بزرگی از تست

مست از جرعه ای رندان شده ام میدانی


امپراطور

مرحبا محمود جان...

ای پری روی ستمگر غم ما تازه مکُن

به تنابِ سر زلفِ تو آویزان شده ام میدانی


جوهر

اکه از همرای و بدیهه سرای شما مشکورم.
.............................................

جوهر از کوچه دل اینقدر آزاد مرو

با اجل دست و گریبان شده ام میدانی


امپراطور

قربان آتشین قلمم گرددم...

جوهرِ لعلِ بدخشان دلِ ما را بُرده

عاشقِ دخترِ شغنان شده ام میدانی


جوهر

جان عزیزت اکه جانم در پناه ایزد متعال باشد.
..................................................

من که معشوقه ندارم غم دنیا هم نیست

امپراطورِ سخندان شده ام میدانی


امپراطور

گوشت اگر سوخت بلای همه گی برسراو

حال که ، داخلِ میدان شده ام میدانی


جوهر

جوهر از خاطر ابیات مکن کار، خراب

سپر و تیغه ای پیکان شده ام میدانی


امپراطور

اکه جان وقت صرف شام است به اجازه.!

...........................................

نان آماده و شوربا بزند جوش به دیگ

معطل مام و دسترخوان شده ام میدانی


امپراطور

من زتقدیر بد خویش به دام افتادم

نوکرِ کشورِ المان‌ شده ام میدانی


جوهر

نان تیاراست بخور نوشکی جانت محمود

به همین بانه گریرزان شده ام میدانی


جوهر

شب خوش وخواب راحت نصیبت باد محمود جان

که بگوید که گریزانم از این بزم سخن

جوهرا شمع شبستان شده ام میدانی


امپراطور

نکنم جز بخدا پیش کسی خم سر خود

پیش تو گوش به فرمان شده ام میدانی


امپراطور

ختم مشاعره
_______


[ سه شنبه 94/7/21 ] [ 2:25 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

سخت دلگیــــــر و پریشــــان شده ام میدانی در جمــعِ خانــــــه بدوشـــان شده ام میدانی هــر شب از ناله ای من دل بدر عرش رود این چنــین عــــاشق یـــزدان شده ام میدانی داغ محرومی ات هر روز زند گل به سرم کوچـــه گـردی غمی هجران شده ام میدانی رخ زردم که مرا هویت از عشق و وفاست سـنــــــــد و آیـــت وجـــــدان شده ام میدانی آتش عشق تو هـــــر لحظه مـــرا می سوزد جــــگرِ سوختـــــــــه بریــان شده ام میدانی پــــــای یک سوی رود دل برود سوی دگر آری .! دیوانـــــــه ای دوران شده ام میدانی موج تسخیـر خیـــالات تو هوش از من برد به رهی عشـق تـــو بی جان شده ام میدانی گفتـــه بودی که بیایی به مه ای اردیبهشت حال آشفتـــــــه به میـــــزان شده ام میدانی آی از جنــــگل وحشی تــو مرا میکن دور هــــــم سخن بــا دَدَ و دالان شده ام میدانی بس شکنـــج است بـــه آزادی و آزاده دلی طالبـــی ولچـــک و زنــدان شده ام میدانی نه مرا نیـــکی بکار آمـد و نی زشتی طبع ز همــــــه کــرده پیشـــمان شده ام میدانی من ز هجــــران تو آموختــه ام درس ادب صاحب دفتـــــــر و دیــوان شده ام میدانی در شفاخانـــــه ز درد ِ کمر هستم به فغان در پـــــی دارو و درمــــان شده ام میدانی میـــــزند تیغ حوادث بســـــرم روز هزار چونکه محـــکوم به افغــان شده ام میدانی نیست حاجت که بپرسی تو ز محمود نشان شهــــره چون لعل بدخشـان شده ام میدانی ---------------------------------------- بامداد دوشنبه مورخ 20 میزان 1394 هجری خورشیدی که برابر می شود به 15 اکتوبر 2015 میلادی سرودم احمد محمود امپراطور کابل/افغانستان
اشعار تابلو ها و تصاویر احمد محمود امپراطور شاعر و نویسنده از ولایت بدخشان افغانستان


سخت دلگیــــــر و پریشــــان شده ام میدانی

در جمــعِ خانــــــه بدوشـــان شده ام میدانی

هــر شب از ناله ای من دل بدر عرش رود

این چنــین عــــاشق یـــزدان شده ام میدانی

داغ محرومی ات هر روز زند گل به سرم

کوچـــه گـردی غمی هجران شده ام میدانی

رخ زردم که مرا هویت از عشق و وفاست

سـنــــــــد و آیـــت وجـــــدان شده ام میدانی

آتش عشق تو هـــــر لحظه مـــرا می سوزد

جــــگرِ سوختـــــــــه بریــان شده ام میدانی

پــــــای یک سوی رود دل برود سوی دگر

آری .! دیوانـــــــه ای دوران شده ام میدانی

موج تسخیـر خیـــالات تو هوش از من برد

به رهی عشـق تـــو بی جان شده ام میدانی

گفتـــه بودی که بیایی به مه ای اردیبهشت

حال آشفتـــــــه به میـــــزان شده ام میدانی

آی از جنــــگل وحشی تــو مرا میکن دور

هــــــم سخن بــا دَدَ و دالان شده ام میدانی

بس شکنـــج است بـــه آزادی و آزاده دلی

طالبـــی ولچـــک و زنــدان شده ام میدانی

نه مرا نیـــکی بکار آمـد و نی زشتی طبع

ز همــــــه کــرده پیشـــمان شده ام میدانی

من ز هجــــران تو آموختــه ام درس ادب

صاحب دفتـــــــر و دیــوان شده ام میدانی

در شفاخانـــــه ز درد ِ کمر هستم به فغان

در پـــــی دارو و درمــــان شده ام میدانی

میـــــزند تیغ حوادث بســـــرم روز هزار

چونکه محـــکوم به افغــان شده ام میدانی

نیست حاجت که بپرسی تو ز محمود نشان

شهــــره چون لعل بدخشـان شده ام میدانی


-----------------------------------


بامداد دوشنبه مورخ 20 میزان 1394 هجری خورشیدی

که برابر می شود به 12 اکتوبر 2015 میلادی

سرودم

احمد محمود امپراطور

کابل/افغانستان


[ دوشنبه 94/7/20 ] [ 4:27 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

افسوس کار مُلک به یدی بخــــــردان نشد از هیچ در امیــــــــــــــدی بما ارمغان نشد هر چه بلاست بر ســـــــر مظلوم و ناتوان بیــــــــداد در حـــــریم چپـــــاولگران نشد گرد ستــــــم سایــه فکند است به چهره ها از نور شـــــــاد و خرمـی پرتو فشان نشد گوینـد به شـــــام آمده صبح ایست در قبال آری چنیـــــن آمـــــــــــد و آری چنان نشد ای زنده مـــردگان ز چه در خواب غفلتید اولاد تــــــــان برده شــــد و نکته دان نشد افـــــــــکار سبز و چهره ی گلبرگ بانوان از پرده ی جهالت مـــــــــــردان عیان نشد در دامن که زاده شده این جنـــــــــــاوران جز انتحار و نوکــــــــــــــر اهریمنان نشد آتش کشیــده اند همــه جا را به توپ تانک شد سالهـــــا به دشت و دمن ضیمران نشد هــــــــر روز بد بتـر شده از روز دیگری ای وای غنچـــــه های شــرافت جوان نشد واحسرتا که فرصت و سرمـــایه خاک شد یک ذره ام توجه به قشــــــــــر جوان نشد مُشت رزیل و پست و فرومــــایه در رفاه ملت ولـــی صاحب یک لقمـــــــه نان نشد از خون و مـال ملت و جاسوسی در وطن دزدان مقـــــــــام یافت ولـــی قهرمان نشد در ودای خرابــــه ای این گربه های شُوم غیر از نــــزاع و قتل، خوشی مهمان نشد در عصـر ما به موش و پشک است الفتی لیک آدمـــــی بهم نـــوع خود مهربان نشد اولاد هـــــــــــــای ناخلف و ننگ دودمان دور از دیـــــــــار و مملکت و اُستان نشد فعـــــــــل قساوت آنقـــــدر ها موج میزند رحمــــی به اشک دیده ای بـیوه زنان نشد چیـــــــزی نمانده غیر ِ در و درگه ی خدا از مــــــور تا طیــــــور یکی در امان نشد دولت چو کرم پیله فـــــــرو رفته در فساد ملت به خواب و دزد به دار آویـــزان نشد تاکی نشینــــی و به دعــــــــــا اکتفـــا کنی ارشاد را اثـــــــــــــر به دل گمــرهان نشد بر خیز و همتـــــــی کن و فخرِ به بار آر در خواب رفته صاحب نــــام و نشان نشد محمـــود اشکِ حسرتش از بهــــر آن بُوَد افغانستـــــان خانـــــه ای افغانیــــــان نشد --------------------------------------- احمد محمود امپراطور کابل/افغانستان?


افسوس کار مُلک به یدی بخــــــردان نشد

از هیچ در امیــــــــــــــدی بما ارمغان نشد

هر چه بلاست بر ســـــــر مظلوم و ناتوان

بیــــــــداد در حـــــریم چپـــــاولگران نشد

گرد ستــــــم سایــه فکند است به چهره ها

از نور شـــــــاد و خرمـی پرتو فشان نشد

گوینـد به شـــــام آمده صبح ایست در قبال

آری چنیـــــن آمـــــــــــد و آری چنان نشد

ای زنده مـــردگان ز چه در خواب غفلتید

اولاد تــــــــان برده شــــد و نکته دان نشد

افـــــــــکار سبز و چهره ی گلبرگ بانوان

از پرده ی جهالت مـــــــــــردان عیان نشد

در دامن که زاده شده این جنـــــــــــاوران

جز انتحار و نوکــــــــــــــر اهریمنان نشد

آتش کشیــده اند همــه جا را به توپ تانک

شد سالهـــــا به دشت و دمن ضیمران نشد

هــــــــر روز بد بتـر شده از روز دیگری

ای وای غنچـــــه های شــرافت جوان نشد

واحسرتا که فرصت و سرمـــایه خاک شد

یک ذره ام توجه به قشــــــــــر جوان نشد

مُشت رزیل و پست و فرومــــایه در رفاه

ملت ولـــی صاحب یک لقمـــــــه نان نشد

از خون و مـال ملت و جاسوسی در وطن

دزدان مقـــــــــام یافت ولـــی قهرمان نشد

در ودای خرابــــه ای این گربه های شُوم

غیر از نــــزاع و قتل، خوشی مهمان نشد

در عصـر ما به موش و پشک است الفتی

لیک آدمـــــی بهم نـــوع خود مهربان نشد

اولاد هـــــــــــــای ناخلف و ننگ دودمان

دور از دیـــــــــار و مملکت و اُستان نشد

فعـــــــــل قساوت آنقـــــدر ها موج میزند

رحمــــی به اشک دیده ای بـیوه زنان نشد

چیـــــــزی نمانده غیر ِ در و درگه ای خدا

از مــــــور تا طیــــــور یکی در امان نشد

دولت چو کرم پیله فـــــــرو رفته در فساد

ملت به خواب و دزد به دار آویـــزان نشد

تاکی نشینــــی و به دعــــــــــا اکتفـــا کنی

ارشاد را اثـــــــــــــر به دل گمــرهان نشد

بر خیز و همتـــــــی کن و فخرِ به بار آر

در خواب رفته صاحب نــــام و نشان نشد

محمـــود اشکِ حسرتش از بهــــر آن بُوَد

افغانستـــــان خانـــــه ای افغانیــــــان نشد

---------------------------------------

احمد محمود امپراطور

کابل/افغانستان


[ جمعه 94/7/17 ] [ 9:30 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 بر خصـــــم وطن، وطن ندارد ارزش  بر سوختــــه دل، چمن ندارد ارزش  از بهرِ شهیدِ عشق و آزادی و صلح  سنگِ لحــــــــد و کفـن ندارد ارزش  احمد محمود امپراطور


بر خصـــــم وطن، وطن ندارد ارزش

بر سوختــــه دل، چمن ندارد ارزش

از بهرِ شهیدِ عشق و آزادی و صلح

سنگِ لحــــــــد و کفـن ندارد ارزش


امپراطور


[ چهارشنبه 94/7/15 ] [ 3:41 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 مادر بقــای هر دو جهان از بقـای تو  هفت آسمان بوسه زند خاک پـای تو  احمد محمود امپراطور امپراطور


مادر بقــای هر دو جهان از بقـای تو

هفت آسمان بوسه زند خاک پـای تو


امپراطور


[ سه شنبه 94/7/14 ] [ 10:25 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

    گرامی داشت از هفتاد و نهمین سالروز تولد حضرت استاد شیر احمد یاور کنگورچی  درست در 13 میزان 1316 هجری خورشیدی  که برابر میشود به 05 اکتوبر 1937 میلادی  استاد شیر احمد یاور کنگورچی  در کشور افغانستان ، اُستان بدخشان، شهرستان کشم، ناحیه کنگورچی  دیده به دیدار هستی آشنا کرد.  سالانه از زاد روز شان در تاریخ 13 میزان با حضور داشت دوستان و یاران جشن میگرفتیم  با تأسف و تعلم فراوان که امسال از زاد روز شان در حالی یاد بود به عمل میآوریم  که در کنار دوستان و هوادارنشان نیستند  و روحی ملکوتی شان به  لفافه های ادبدیت پیوسته است.  امروز و این تاریخ را گرامی میداریم و به جمع گذشتگان بویژه به روح  متبرکه شاعر توانا و شخصیت نظامی و سیاسی کشور عزیزمان افغانستان اتحاف دعا می کنیم.  ومن الله توفیق احمد محمود  امپراطور

 

گرامی داشت از هفتاد و نهمین سالـروز تولد حضرت استاد شیر احمد یاور کنگورچی

درست در 13 میزان 1316 هجری خورشیدی


که برابر میشود به 05 اکتوبر 1937 میلادی

استاد شیر احمد یاور کنگورچی

در کشور افغانستان ، اُستان بدخشان، شهرستان کشم، ناحیه کنگورچی

دیده به دیدار هستی آشنا کرد.

سالانه از زاد روز شان در تاریخ 13 میزان با حضور داشت دوستان و یاران جشن میگرفتیم

با تأسف و تعلم فراوان که امسال از زاد روز شان در حالی یاد بود به عمل میآوریم

که در کنار دوستان و هوادارنشان نیستند

و روحی ملکوتی شان به  لفافه های ادبدیت پیوسته است.

امروز و این تاریخ را گرامی میـداریم و به جمع گذشتگان بویژه به روح

متبرکه شاعر توانا و شخصیت نظامی و سیاسی کشور عزیزمان افغانستان اتحاف دعا می کنیم
.

ومن الله توفیق

امپراطور


 


[ دوشنبه 94/7/13 ] [ 12:35 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 گرچــه ظلمی زمانه کم نشود  قامتـــم پیش پست خـم نشود  امپراطور


گرچــه ظلمی زمانه کم نشود

قامتـــم پیش پست خـم نشود

امپراطور


[ شنبه 94/7/11 ] [ 3:42 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

کسادِ جنس از کفــرانِ نعمت می شود ظاهـــر مسلمان دین فروشی کرد کافر صاحب دین شد احمد محمود  امپراطور

کسادِ جنس از کفــرانِ نعمت می شود ظاهـــر

مسلمان دین فروشی کرد کافر صاحب دین شد


امپراطور


[ پنج شنبه 94/7/9 ] [ 11:34 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

درعشق و دوستی.! نیازی برای اصــــــــــــــــرار کردن نیست. احمد محمود  امپراطور

درعشق و دوستی.!

نیازی برای اصــــــــــــــــرار کردن نیست.


امپراطور



[ سه شنبه 94/7/7 ] [ 11:34 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 96
کل بازدیدها: 1261141