سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

  تو با این سیاستِ ناساز کشور را چتل کردی  تو اقشارِ وطن را دست بستی و کسل کردی  تو در اوجِ غرورِ نا بسامانت سوار استی  تو با صد عقده مردم را گرفتارِ اجل کردی  تو پیر و کودک و نسلِ جوان در خاک افکندی  تو نام بانوان را هر کجا برده دغل کردی  تو نفرت کردی از یار و رفیقِ نیک اندیشت  تو هر جا فتنه پروردی و دشمن را بغل کردی  تو اسم خائینِ یک قرن را از یادمان بردی  تو از بس در خطوطِ دشمنِ ملت عمل کردی  تو تاریخ و نشان سر بلندی را کجا بردی؟  تو پامیر و تو هندوکش به خاکستر دبل کردی  تو خود را باختی در بازی از قبل سنجیده  تو خود حیران شدی و حس ما را در خلل کردی  تو از من بردی آن ابیات سبز عشق و عرفان را  تو با اعمال زشتت جاری بر من این غزل کردی  تو بردی آبروی احمد و محمود و یک ملت  تو با این خود سری ها شهرت ما را مثل کردی  ------------------------------------------  بامداد یکشنبه 23 سنبله 1399 خورشیدی  که برابر میشود به 13 سپتمبر 2020 ترسایی  سرودم  احمد محمود امپراطور


تو با این سیاستِ ناساز کشور را چتل کردی

تو اقشارِ وطن را دست بستی و کسل کردی

تو در اوجِ غرورِ نا بسامانت سوار استی

تو با صد عقده مردم را گرفتارِ اجل کردی

تو پیر و کودک و نسلِ جوان در خاک افکندی

تو نام بانوان را هر کجا برده دغل کردی

تو نفرت کردی از یار و رفیقِ نیک اندیشت

تو هر جا فتنه پروردی و دشمن را بغل کردی

تو اسم خائینِ یک قرن را از یادمان بردی

تو از بس در خطوطِ دشمنِ ملت عمل کردی

تو تاریخ و نشان سر بلندی را کجا بردی؟

تو پامیر و تو هندوکش به خاکستر دبل کردی

تو خود را باختی در بازی از قبل سنجیده

تو خود حیران شدی و حس ما را در خلل کردی

تو از من بردی آن ابیات سبز عشق و عرفان را

تو با اعمال زشتت جاری بر من این غزل کردی

تو بردی آبروی احمد و محمود و یک ملت

تو با این خود سری ها شهرت ما را مثل کردی


------------------------------------------

بامداد یکشنبه 23 سنبله 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 13 سپتمبر 2020 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ یکشنبه 99/8/4 ] [ 10:58 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 ای باده نوش دلبرِ خورشید پیکرم  لب بر لبم گذار که دیوانه ای لبم احمد محمود  امپراطور


ای باده نوش دلبرِ خورشید پیکرم

لب بر لبم گذار که دیوانه ای لبم


امپراطور


[ یکشنبه 99/8/4 ] [ 10:43 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  نی شراب و نی سگرت، نی به چرس خو کردم  با سر پــــر از ســــودا، دائما خمار هستم   احمد محمود امپراطور


نی شراب و نی سگرت، نی به چرس خو کردم

با سر پــــر از ســــودا، دائما خمار هستم


امپراطور


[ یکشنبه 99/8/4 ] [ 10:38 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  از ثــــروتِ گــــدای توانگر بگو بخند  از خانه داری بی چِغ و بی در بگو بخند  در اوجِ کهکشانِ خودت بی خیال شو  در آسمانِ میکده ساغر بگو بخند  دل را بروی سنگِ صبر یکدمی گذار  از داغِ بیوفایی دلبر بگو بخند  آگاه شو از حقیقت دنیا و آخرت  بر گمراهان مسلم و کافر بگو بخند  در رزمگاه بجنگ و هدف را نشانه گیر  چون زخم های تازه به خنجر بگو بخند  جامی بزن ز رحمت العالمین و بعد  بر سختهای روزی ستمگر بگو بخند  دست پدر بگیر و پی خدمتش بیست  از روزگار دور به مادر بگو بخند  تا پیش از آن که مرگ بیاید به دیدنت  محمود یک دو قصه ای دیگر بگو بخند ---------------------------------- پنجشنبه 20 سنبله 1399 خورشیدی  که برابر میشود به 10سپتمبر 2020 ترسایی  سرودم  احمد محمود امپراطور


از ثــــروتِ گــــدای توانگر بگو بخند

از خانه داری بی چِغ و بی در بگو بخند

در اوجِ کهکشانِ خودت بی خیال شو

در آسمانِ میکده ساغر بگو بخند

دل را بروی سنگِ صبر یکدمی گذار

از داغِ بیوفایی دلبر بگو بخند

آگاه شو از حقیقت دنیا و آخرت

بر گمراهان مسلم و کافر بگو بخند

در رزمگاه بجنگ و هدف را نشانه گیر

چون زخم های تازه به خنجر بگو بخند

جامی بزن ز رحمت العالمین و بعد

بر سختهای روزی ستمگر بگو بخند

دست پدر بگیر و پی خدمتش بیست

از روزگار دور به مادر بگو بخند

تا پیش از آن که مرگ بیاید به دیدنت

محمود یک دو قصه ای دیگر بگو بخند

----------------------------------
پنجشنبه 20 سنبله 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 10سپتمبر 2020 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ یکشنبه 99/8/4 ] [ 10:32 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  حیرت از حسنِ مه لقا ماندیم  از تن و جان خود جدا ماندیم  به جفای تو میخورم سوگند  کز جفای تو در جفا ماندیم  بس گنهکار و شرمسار هستیم  از خدای و خدا، خدا ماندیم  رو سیاه دل سیاه و بخت سیاه  بین زنجیر این قبا ماندیم  عمری شد کس نمیکند تشخیص  در غم دردی بی دوا ماندیم  نه رفیق و نه یار و نی دلبر  همه رفتند ز شهر و ما ماندیم  تا کجا ها به گپ کنیم تسخیر  ما کجا پای خود کجا ماندیم  رفت بیگانه پشت کار خودش  حال در گیری آشنا ماندیم  چه کمی داریم از چه میترسیم؟  که چنین حال بینوا داریم  محمود اینجا حیات ممکن نیست  فقط از قدرتِ دعا ماندیم -------------------------------  سه شنبه 18 سنبله 1399 خورشیدی  که برابر میشود به 08 آگست 2020 ترسایی  سرودم  احمد محمود امپراطور

حیرت از حسنِ مه لقا ماندیم

از تن و جان خود جدا ماندیم

به جفای تو میخورم سوگند

کز جفای تو در جفا ماندیم

بس گنهکار و شرمسار هستیم

از خدای و خدا، خدا ماندیم

رو سیاه دل سیاه و بخت سیاه

بین زنجیر این قبا ماندیم

عمری شد کس نمیکند تشخیص

در غم دردی بی دوا ماندیم

نه رفیق و نه یار و نی دلبر

همه رفتند ز شهر و ما ماندیم

تا کجا ها به گپ کنیم تسخیر

ما کجا پای خود کجا ماندیم

رفت بیگانه پشت کار خودش

حال در گیری آشنا ماندیم

چه کمی داریم از چه میترسیم؟

که چنین حال بینوا داریم

محمود اینجا حیات ممکن نیست

فقط از قدرتِ دعا ماندیم
-------------------------------


سه شنبه 18 سنبله 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 08 آگست 2020 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ یکشنبه 99/8/4 ] [ 10:22 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 هنوز زنده ایم و تا هنوز می خندیم  هنوز درب غم و رنج و غصه می بندیم  هنوز بارگه ای عشق را سپهداریم  هنوز بهر تب و تاب فضل دلبندیم  هنوز جنت ما نقش پای دلدار است  هنوز هاویه را بی دلیل اسپندیم  هنوز شاهرهی دلبری بنا سازیم  هنوز بهر شکستن هزار پیوندیم  هنوز ذائقه ای ما ذلیل تلخی نیست  هنوز از شکر شعر، شهد و گل قندیم  هنوز گرچه که یک قرن شد ز آزادی  هنوز بی سبب از هر طریق دربندیم  هنوز محمودیم و آفتاب مان سرخ است  هنوز در بر عشاق خویش خرسندیم ------------------------------  یکشنبه 16 سنبله 1399 خورشیدی  که برابر میشود به 06 سپتامبر 2020 ترسایی  سرودم  احمد محمود امپراطور

تابلو های اشعار احمد محمود امپراطور

هنوز زنده ایم و تا هنوز می خندیم

هنوز درب غم و رنج و غصه می بندیم

هنوز بارگه ای عشق را سپهداریم

هنوز بهر تب و تاب فضل دلبندیم

هنوز جنت ما نقش پای دلدار است

هنوز هاویه را بی دلیل اسپندیم

هنوز شاهرهی دلبری بنا سازیم

هنوز بهر شکستن هزار پیوندیم

هنوز ذائقه ای ما ذلیل تلخی نیست

هنوز از شکر شعر، شهد و گل قندیم

هنوز گرچه که یک قرن شد ز آزادی

هنوز بی سبب از هر طریق دربندیم

هنوز محمودیم و آفتاب مان سرخ است

هنوز در بر عشاق خویش خرسندیم
------------------------------

یکشنبه 16 سنبله 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 06 سپتامبر 2020 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ یکشنبه 99/8/4 ] [ 10:14 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ  آیه 152 سوره بقره  پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گزارید و کفران نعمت نکنید.

فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ

آیه 152 سوره بقره

پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گزارید و کفران نعمت نکنید.


[ یکشنبه 99/8/4 ] [ 10:3 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

تو در اندیشه نمی گنجیدی من تو را روی ورق آوردم احمد محمود امپراطور


تو در اندیشه نمی گنجیدی

من تو را روی ورق آوردم


امپراطور


[ یکشنبه 99/8/4 ] [ 9:58 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  برخیز یار و یاران گردیم یار پروان  آفت به خویشتن برد دار و ندار پروان  بلخم در آتش جهل دیروز دست و پا زد  امروز چاریکارم گشته مزار پروان  کندز بخاک و خون شد بغلان در آتش افتاد  سیلاب خانه ویران شد سر دچار پروان  آن سر زمین لعل و آن لاجورد نامی  ماتم گرفته دیدم چون آبشار پروان  خاک جلال آباد در خون خویش تر شد  از رانش سروبی شد داغدار پروان  از غزنی و شبرغان تا کندهار و نیمروز  چون بامیان بامی شد غمگسار پروان  حال تخار و هلمند کم از کنر نباشد  هرات باستانی شد اشکبار پروان  در غور و زابل ما تا پکتیا و فراه  دیدم که همچو پنجشیر شد بیقرار پروان  کابل که نیم قرن است با درد کرده عادت  از فاریاب بدتر شد روزگار پروان  وردک چو کاپیسا و بادغیس در عزا شد  لغمان و هم ارزگان شد ناگوار پروان  دیدم که آن سمنگان آن تخت تاجداران  از این مصیبت محض گردید خوار پروان  یک سوی کشور من یک لحظه نیست آرام  لوگر به زیر آب است چون حال زار پروان  طفل ات صغیر تاکی ای مادر طبیعت  بردی به عمق دریا سبزین بهار پروان  والله که دیده ام را بسته نمی توانم  هر لحظه پیش چشمم آید دیار پروان  محمود را توانی زین بیشتر نباشد  یارب العالمینا شو پرده دار پروان ---------------------------------  بامداد پنجشنبه 05 سنبله 1399 خورشیدی  که برابر میشود به 27 آگست 2020 ترسایی  سرودم  احمد محمود امپراطور


برخیز یار و یاران گردیم یار پروان

آفت به خویشتن برد دار و ندار پروان

بلخم در آتش جهل دیروز دست و پا زد

امروز چاریکارم گشته مزار پروان

کندز بخاک و خون شد بغلان در آتش افتاد

سیلاب خانه ویران شد سر دچار پروان

آن سر زمین لعل و آن لاجورد نامی

ماتم گرفته دیدم چون آبشار پروان

خاک جلال آباد در خون خویش تر شد

از رانش سروبی شد داغدار پروان

از غزنی و شبرغان تا کندهار و نیمروز

چون بامیان بامی شد غمگسار پروان

حال تخار و هلمند کم از کنر نباشد

هرات باستانی شد اشکبار پروان

در غور و زابل ما تا پکتیا و فراه

دیدم که همچو پنجشیر شد بیقرار پروان

کابل که نیم قرن است با درد کرده عادت

از فاریاب بدتر شد روزگار پروان

وردک چو کاپیسا و بادغیس در عزا شد

لغمان و هم ارزگان شد ناگوار پروان

دیدم که آن سمنگان آن تخت تاجداران

از این مصیبت محض گردید خوار پروان

یک سوی کشور من یک لحظه نیست آرام

لوگر به زیر آب است چون حال زار پروان

طفل ات صغیر تاکی ای مادر طبیعت

بردی به عمق دریا سبزین بهار پروان

والله که دیده ام را بسته نمی توانم

هر لحظه پیش چشمم آید دیار پروان

محمود را توانی زین بیشتر نباشد

یارب العالمینا شو پرده دار پروان
---------------------------------

بامداد پنجشنبه 05 سنبله 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 27 آگست 2020 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ یکشنبه 99/8/4 ] [ 9:43 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]



بر خیـــــز یار و یــــاران گردیم یار پروان

آفت به خویشتـــــــن برد دار و ندار پروان

بلخم در آتش جهـــــل دیروز دست و پا زد

امــــروز چاریکارم گشتــــــــه مزار پروان

کندز بخاک و خون شد بغلان در آتش افتاد

سیـــــلاب خانه ویران شد سر دچار پروان

آن ســـــر زمین لعـــل و آن لاجـــورد نامی

ماتــــم گرفتــــه دیـــــدم چون آبشار پروان

خاک جلال آبــــاد در خـــون خویش تر شد

از رانش ســــروبی شـــد داغـــــدار پروان

از غزنی و شبــــرغان تا کنـدهار و نیمروز

چون بامیــــان بامـــی شد غمگسار پروان

حال تخــــار و هلمنــــد کــــم از کنر نباشد

هــــــرات باستـــــانی شــــد اشکبار پروان

در غور و زابـــــل ما تــــــا پکتیا و فراه

دیدم که همچو پنجشیـــر شد بیقرار پروان

کابل که نیم قــرن است با درد کرده عادت

از فـــــاریاب بدتــــــر شد روزگار پروان

وردک چو کاپیسا و بادغیس در عزا شد

لغمـــان و هم ارزگان شد ناگوار پروان

دیدم که آن سمنـــگان آن تخت تاجداران

از این مصیبت محض گردید خوار پروان

یک سوی کشور من یک لحظه نیست آرام

لوگر به زیر آب است چون حال زار پروان

طفل ات صغیــــــر تاکـــی ای مادر طبیعت

بردی به عمق دریــــا سبزین بهار پروان

والله که دیــــده ام را بستـــــه نمی توانم

هر لحظه پیش چشمـــــم آیــد دیار پروان

محمود را توانــــی زین بیشتـــــر نباشد

یــــــارب العالمینا شو پــــرده دار پروان

-----------------------

بامداد پنجشنبه 05 سنبله 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 27 آگست 2020

ترسایی

سرودم
#احمد_محمود_امپراطور


[ پنج شنبه 99/6/6 ] [ 3:5 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 133
کل بازدیدها: 1256680