سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

نوشته عتیق الله بیقرار  برای احمد حمحمود امپراطور  به نام آفریدگار عشق و معرفت  به پاس بزرگی اندیشهء بزرگ منشانه و کلام عارفانه، صوفیانه و عاشقانه ای  ستاره درخشان شعر و ادب در "عصر حاضر" ارجمند احمد محمود جان  ((((((((((((((((((( امپراطور اقلیم سخن ))))))))))))))))))   ارجمند من، عزیز من، افتخار من.!  حاجت به این نیست، کسی ویا شخصی اشعار آبدار، غزلیات زیبا و  مخمسات ناب و دلنیشن و، کلام وزین ترا که چنگ در دلهای عاشقان و  مشتاقان شعر و ادبیات و بلاخره عارفان و صوفیان  اهل خرابات و سجاده نشینان بزم خانقاه و مناجات راه پیدا کرده،  به داوری و قضاوت بگیرد.  صدا و فریاد خودت چون بلبل هزار داستان از صفا؛ وفا، صمیمت و  خلوص نیت نیک در مقابل مردم و وطن ات  چون آفتاب روشن و هویداست.  مخمسات و غزلیات شیرینت با عبارات فصیح و  جملات بلیغ و نمکین در عین سلاست و روانی  عالمانه در جویبار ادبیات دری با جملات متین و  آمیخته با درد و مشکلات مردم ات و  احساس نیک انسانیت در خور غور و  دقت همه جانبه می باشد.  از عارض رنگین اشعار رایق شما  بویی نسیم خلد می آید، که به کمال  و (جمال ادب) آرستگی دارد.  اشعار ناب و سخنان شیرینت در  دل شیدا و "بیقرار" من شعله افروخته که متعرف گردم و بگویم.   مست اند عارفان همه از شعر و کلامت  شیرین و فصیح است و ملیح است پیامت بیقرار   امپراطور گرامی.!  مخمسات زیبایت که در حد اعلی لطافت و  زیبا نگاری نگاشته شده است به لسان فصحاء  پیشن همسری داشته و دارد، بلکه بهتری آن هویداست.  به قول حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل رح :   جنونِ بوی گل در غنچـــه ها پنهان نمی ماند  نفس بر خود گریبان میدرد در سینه ای تنگم بیدل رح  امپرطور دلها.!  ارجمند دوستداشتنی ام  محمود جان شاعر زیبا کلام  چون اسرار شعر از سینه ای اهل یقین سرچشمه میگیرد  و در کانون قلب عاشقان و عارفان پاک  سرشت و پاک طینت جا برای خود باز می نماید.  شعر و کلام عالمانه ای شما به نظر منی  هیچ مدان به اقصای معارج کمال رسیده است  و توقع از حضرت الهی است که در آینده های نزدیک  شما را یکی از فضلاء زمان عصر حاضر در عرصه ای  فن بلاغت و سخنوری علامه ای قلمداد خواهد کرد  والحق مخمسات و غزلیات شما در  لطافت چون روح در بدن برای انسان نیرو می بخشد.  شیرینی و عذوبت آنرا اهل سخن و سخن شناسان درک می تواند.  محمود جان شاد باد..  که خدای دانا و توانا به تلافی خدمت والدین که  به حق شان به انجام رسانیده ای به تو کرامت سخنوری، دانشوری و  شاعری را عطاء نموده که مایه سر بلندی دوستان و دودمانت باشی.  میدانی اشعار آبدار و کلام شیرینت از مرز ها عبور  نموده و به گوش های مردم با معرفت و صاحبدل موثر افتاده است.  شرح این واقعیت را در روی صفحات  عالم مجازی میتوان خوب مطالعه نمود.  مخمسات زیبا شما نشان گویا به قدامت  عمیق وسیع زبان شیرین دری می باشد  که عاشقان شعر و ادب را به مفتاح مطالعه آن تشویق می نمایم  تا از مطالعه ای اشعار این جوهر گهر باری  قیمتی ( لعل بدخشان) احمد محمود جان امپراطور دلها بهره ور گردند.  با تقدیم احترامات فایقه   اقل العباد الحاج عتیق الله "بیقرار"  جمعه 13 میزان 1397 هجری خورشیدی  مهتاب قلعه چهاردهی  کابل/افغانستان


به نام آفریدگار عشق و معرفت

به پاس بزرگی اندیشهء بزرگ منشانه و کلام عارفانه، صوفیانه و عاشقانه ای

ستاره درخشان شعر و ادب در "عصر حاضر" ارجمند احمد محمود جان


(((((((((((((((((((
امپراطور اقلیم سخن ))))))))))))))))))


ارجمند من، عزیز من، افتخار من.!

حاجت به این نیست، کسی ویا شخصی اشعار آبدار، غزلیات زیبا و

مخمسات ناب و دلنیشن و، کلام وزین ترا که چنگ در دلهای عاشقان و

مشتاقان شعر و ادبیات و بلاخره عارفان و صوفیان

اهل خرابات و سجاده نشینان بزم خانقاه و مناجات راه پیدا کرده،

به داوری و قضاوت بگیرد.

صدا و فریاد خودت چون بلبل هزار داستان از صفا؛ وفا، صمیمت و

خلوص نیت نیک در مقابل مردم و وطن ات

چون آفتاب روشن و هویداست.

مخمسات و غزلیات شیرینت با عبارات فصیح و

جملات بلیغ و نمکین در عین سلاست و روانی

عالمانه در جویبار ادبیات دری با جملات متین و

آمیخته با درد و مشکلات مردم ات و

احساس نیک انسانیت در خور غور و

دقت همه جانبه می باشد.

از عارض رنگین اشعار رایق شما

بویی نسیم خلد می آید، که به کمال

و (جمال ادب) آرستگی دارد.

اشعار ناب و سخنان شیرینت در

دل شیدا و "بیقرار" من شعله افروخته که متعرف گردم و بگویم.


مست اند عارفان همه از شعر و کلامت

شیرین و فصیح است و ملیح است پیامت
بیقرار


امپراطور گرامی.!

مخمسات زیبایت که در حد اعلی لطافت و

زیبا نگاری نگاشته شده است به لسان فصحاء

پیشن همسری داشته و دارد، بلکه بهتری آن هویداست.

به قول حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل رح :


جنونِ بوی گل در غنچـــه ها پنهان نمی ماند

نفس بر خود گریبان میدرد در سینه ای تنگم
بیدل رح

امپرطور دلها.!

ارجمند دوستداشتنی ام

محمود جان شاعر زیبا کلام

چون اسرار شعر از سینه ای اهل یقین سرچشمه میگیرد

و در کانون قلب عاشقان و عارفان پاک

سرشت و پاک طینت جا برای خود باز می نماید.

شعر و کلام عالمانه ای شما به نظر منی

هیچ مدان به اقصای معارج کمال رسیده است

و توقع از حضرت الهی است که در آینده های نزدیک

شما را یکی از فضلاء زمان عصر حاضر در عرصه ای

فن بلاغت و سخنوری علامه ای قلمداد خواهد کرد

والحق مخمسات و غزلیات شما در

لطافت چون روح در بدن برای انسان نیرو می بخشد.

شیرینی و عذوبت آنرا اهل سخن و سخن شناسان درک می تواند.

محمود جان شاد باد..

که خدای دانا و توانا به تلافی خدمت والدین که

به حق شان به انجام رسانیده ای به تو کرامت سخنوری، دانشوری و

شاعری را عطاء نموده که مایه سر بلندی دوستان و دودمانت باشی.

میدانی اشعار آبدار و کلام شیرینت از مرز ها عبور

نموده و به گوش های مردم با معرفت و صاحبدل موثر افتاده است.

شرح این واقعیت را در روی صفحات

عالم مجازی میتوان خوب مطالعه نمود.

مخمسات زیبا شما نشان گویا به قدامت

عمیق وسیع زبان شیرین دری می باشد

که عاشقان شعر و ادب را به مفتاح مطالعه آن تشویق می نمایم

تا از مطالعه ای اشعار این جوهر گهر باری

قیمتی ( لعل بدخشان) احمد محمود جان امپراطور دلها بهره ور گردند.

با تقدیم احترامات فایقه


اقل العباد الحاج عتیق الله "بیقرار"

جمعه 13 میزان 1397 هجری خورشیدی

مهتاب قلعه چهاردهی

کابل/افغانستان


[ چهارشنبه 97/7/18 ] [ 9:4 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

در بحـــــر پـــــر تلاطـــــم هستی شنا زدم چنـــــدین ایـــــاغ تــــــازه ز آب بقــــا زدم دستـــــــی به سوی بــــارگهی کبـــریا زدم در سینــــــه بـــاز شیـــــون بانگ درا زدم خود را به تــــار گیسو چـــو بـاد صبا زدم --------------------------------------- در سـرزمین عشق و فضای وصال خویش اندر هوایی جوش و خروش و جلال خویش در آرزوی نـــو گل و، هــم نو نهال خویش در کوچه های صعب العبــور خیال خویش نـــــام تو را گرفتـــــه به هر سو صدا زدم --------------------------------------- یـاد تـــو آورد به دلـــــــم مستـــی و سرور در هر نفس به سینه ای من میکنی ظهور از مـــــــرز عشق گاه و گهی میکنم عبور رفتــــم به عمق خـــاطره هــای زمان دور بود و نه بود زنـــــدگی را پشت پــــا زدم --------------------------------------- ملک حضور و معــــرفت عاشقـــان تویی سردار و، سرفراز و، سر و، سایبان تویی هستـــن مکین و آنکـــه بـود لامکان تویی ما غافلیـــــم و صاحب این کـــاروان تویی دیدم که پادشـــاهیء تو، خــود را گدا زدم --------------------------------------- یار و، رفیـــق و، همــــدمی والای ماستی دارویــی درد ایـن دلِ شیـــــــــدای ماستی هر جا رویــــم رهبـــــــر و مولای ماستی شــــکرش به جـــا که خالق یکتای ماستی سجــده به بارگــــــاه تو، صبح و مسا زدم --------------------------------------- گاهـــــی اگــر ز عشــــق روایت نکرده ام فرض نمــــاز و، روزه، رعـایت نکرده ام فــــکری اگــر به حشر و عنایت نکرده ام شرمنــــــده ام که کسب رضایت نکرده ام حـــــالا خــودم به کشــــور عشقت فنا زدم --------------------------------------- محمود را بـــــه راه حقیــــقت کشـانده ای در بوستـــــانِ سبـــــز طبیعت کشـانده ای در جوهــــــرِ کــلامِ نصیحت کشـانده ای در اوج کهکشــــــان فضیــلت کشـانده ای اغمــــاض کن اگــــر سخن را خطــا زدم --------------------------------------- بادمداد سه شنبه 17 میزان 1397 خورشیدی که برابر میشود به 09 اکتوبر 2018 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


در بحـــــر پـــــر تلاطـــــم هستی شنا زدم
چنـــــدین ایـــــاغ تــــــازه ز آب بقــــا زدم
دستـــــــی به سوی بــــارگهی کبـــریا زدم
در سینــــــه بـــاز شیـــــون بانگ درا زدم
خود را به تــــار گیسو چـــو بـاد صبا زدم
---------------------------------------
در سـرزمین عشق و فضای وصال خویش
اندر هوایی جوش و خروش و جلال خویش
در آرزوی نـــو گل و، هــم نو نهال خویش
در کوچه های صعب العبــور خیال خویش
نـــــام تو را گرفتـــــه به هر سو صدا زدم
---------------------------------------
یـاد تـــو آورد به دلـــــــم مستـــی و سرور
در هر نفس به سینه ای من میکنی ظهور
از مـــــــرز عشق گاه و گهی میکنم عبور
رفتــــم به عمق خـــاطره هــای زمان دور
بود و نه بود زنـــــدگی را پشت پــــا زدم
---------------------------------------
ملک حضور و معــــرفت عاشقـــان تویی
سردار و، سرفراز و، سر و، سایبان تویی
هستـــن مکین و آنکـــه بـود لامکان تویی
ما غافلیـــــم و صاحب این کـــاروان تویی
دیدم که پادشـــاهیء تو، خــود را گدا زدم
---------------------------------------
یار و، رفیـــق و، همــــدمی والای ماستی
دارویــی درد ایـن دلِ شیـــــــــدای ماستی
هر جا رویــــم رهبـــــــر و مولای ماستی
شــــکرش به جـــا که خالق یکتای ماستی
سجــده به بارگــــــاه تو، صبح و مسا زدم
---------------------------------------
گاهـــــی اگــر ز عشــــق روایت نکرده ام
فرض نمــــاز و، روزه، رعـایت نکرده ام
فــــکری اگــر به حشر و عنایت نکرده ام
شرمنــــــده ام که کسب رضایت نکرده ام
حـــــالا خــودم به کشــــور عشقت فنا زدم
---------------------------------------
محمود را بـــــه راه حقیــــقت کشـانده ای
در بوستـــــانِ سبـــــز طبیعت کشـانده ای
در جوهــــــرِ کــلامِ نصیحت کشـانده ای
در اوج کهکشــــــان فضیــلت کشـانده ای
اغمــــاض کن اگــــر سخن را خطــا زدم
---------------------------------------
بامداد سه شنبه 17 میزان 1397 خورشیدی
که برابر میشود به 09 اکتوبر 2018 ترسایی
سرودم

احمد محمود امپراطور


[ سه شنبه 97/7/17 ] [ 10:21 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

آغـــــوش بـاز کــــرده بیـــــا نازنین من معشوقِ نازدانــــــه ی عشـق آفـرین من هر جا روی به جلوه قیــــامت به پا کنی هر جا تویــــی بهــــار محبـت زمین من خلوت گهی تو راز دلـــم میــکند بیـــان شهد و شراب و شکر و شور و طنین من فریـــاد رس به جز تو نباشد کسی قریب درمــــان درد و غصـه و حال حزین من بهتـــــر همی شود که بگویــــم هزاربار از صــــد هزار هـــزار ترا بهترین من فخــــــر تو امتیـــــازِ میء جاودانه است ای نشــــــه حقیــــقت تلخ و شیــرین من پــــر میزند پرنده ی عشقـــم به سوی تو کـــــاجِ بلنـــــد قـــــامت و نخل متین من روشن شد از تجــــلی مهـــر تو کشـورم اقبـــال کهنـــــه دولتِ انـــــور نشین من محمود زنده کرده ای در سرزمین عشق خاک رهـی تو بوســـه نمـــاید جبین من ------------------------------------- سه شنبه 03 میزان 1397 خورشیدی که برابر میشود به 25 سپتمبر 2018 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


آغـــــوش بـاز کــــرده بیـــــا نازنین من

معشوقِ نازدانــــــه ی عشـق آفـرین من

هر جا روی به جلوه قیــــامت به پا کنی

هر جا تویــــی بهــــار محبـت زمین من

خلوت گهی تو راز دلـــم میــکند بیـــان

شهد و شراب و شکر و شور و طنین من

فریـــاد رس به جز تو نباشد کسی قریب

درمــــان درد و غصـه و حال حزین من

بهتـــــر همی شود که بگویــــم هزاربار

از صــــد هزار هـــزار ترا بهترین من

فخــــــر تو امتیـــــازِ میء جاودانه است

ای نشــــــه حقیــــقت تلخ و شیــرین من

پــــر میزند پرنده ی عشقـــم به سوی تو

کـــــاجِ بلنـــــد قـــــامت و نخل متین من

روشن شد از تجــــلی مهـــر تو کشـورم

اقبـــال کهنـــــه دولتِ انـــــور نشین من

محمود زنده کرده ای در سرزمین عشق

خاک رهـی تو بوســـه نمـــاید جبین من

-------------------------------------

سه شنبه 03 میزان 1397 خورشیدی

که برابر میشود به 25 سپتمبر 2018 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ سه شنبه 97/7/3 ] [ 3:17 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  تـو دعــــــا کن به لب حوصـــله آمیـن داریم واژه ی عشق به هــر مصرعِ تضمین داریم بیت، بیت سخن از یــــــاد تــــو زرین داریم دیـــــده ی خون شـــــده و دامن رنگین داریم در هــــــوای تــو دل غمــــزده تلقیـــن داریم ----------------------------------------- خواری و رنج و مذلت غــــــم و ماتم تاکی عوض شهـــــد به پیمـــانه ی مـــا، سم تاکی در خیـــــالات و جنـــــون زندگی مبهم تاکی پـــــرش شـــــوخی نظـــــــاره ی شبنم تاکی اینچنین حادثــــه یک نیست که چندین داریم ----------------------------------------- هر طرف نالـــــه و فریـــاد و جنون می بارد جــای بــــاران محبت همـــــه خون می بارد ســــوزش و درد ز بیــرون و درون می بارد چقـــــدر حسرت و زاری و فســـون می بارد در عـــزای که مگر جامــه ی مشکین داریم ----------------------------------------- چشم باز است ولـــی جوهر حق دیدن نیست دامن از داغ سیــــه روز زمــان چیدن نیست نفس زانی ست مگر زین همه ببریدن نیست دل خون خـــورده ی مــا مایل خندیدن نیست دوش در دوش اجـل رهـــــرو غمگین داریم ----------------------------------------- بنـــــده هستیم ولـــــی بنــــدگی را کی دانیم در ســــرا شیب عمـــــر زندگی را کی دانیم رمـــــز شایستــــه یی پاینـــدگی را کی دانیم حیف صــــد حیف که بالنـــدگی را کی دانیم مات در قصـــر امل چشــــم به فرزین داریم ----------------------------------------- دهـــر یک جنبش مژگان پــر از مفهوم است هرکه با کرده و ناکـرده ی خود محکوم است آخـــــر دور حیات همــــــگان معــــدوم است پیشتــــر از همــــه القـــاب لقب مرحوم است غـــافل از مرگ ولـی قلب پــر از کین داریم ----------------------------------------- هــر طرف را نگری عالمی از موجود است صفـــــر اعداد تجمل پی هـــــــم افزود است این مخمس ز تپــش هــــای دل محمود است خارج از عشق هر آنچه که بود مردود است درد را بـــــا سخن عشق تــــو تسکین داریم ----------------------------------------- شنبه 31 سنبله 1397 خورشیدی که برابر میشود به 22 سپتمبر 2018 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


تـو دعــــــا کن به لب حوصـــله آمیـن داریم
واژه ی عشق به هــر مصرعِ تضمین داریم
بیت، بیت سخن از یــــــاد تــــو زرین داریم
دیـــــده ی خون شـــــده و دامن رنگین داریم
در هــــــوای تــو دل غمــــزده تلقیـــن داریم

-----------------------------------------
خواری و رنج و مذلت غــــــم و ماتم تاکی
عوض شهـــــد به پیمـــانه ی مـــا، سم تاکی
در خیـــــالات و جنـــــون زندگی مبهم تاکی
پـــــرش شـــــوخی نظـــــــاره ی شبنم تاکی
اینچنین حادثــــه یک نیست که چندین داریم
-----------------------------------------
هر طرف نالـــــه و فریـــاد و جنون می بارد
جــای بــــاران محبت همـــــه خون می بارد
ســــوزش و درد ز بیــرون و درون می بارد
چقـــــدر حسرت و زاری و فســـون می بارد
در عـــزای که مگر جامــه ی مشکین داریم
-----------------------------------------
چشم باز است ولـــی جوهر حق دیدن نیست
دامن از داغ سیــــه روز زمــان چیدن نیست
نفس زانی ست مگر زین همه ببریدن نیست
دل خون خـــورده ی مــا مایل خندیدن نیست
دوش در دوش اجـل رهـــــرو غمگین داریم
-----------------------------------------
بنـــــده هستیم ولـــــی بنــــدگی را کی دانیم
در ســــرا شیب عمـــــر زندگی را کی دانیم
رمـــــز شایستــــه یی پاینـــدگی را کی دانیم
حیف صــــد حیف که بالنـــدگی را کی دانیم
مات در قصـــر امل چشــــم به فرزین داریم
-----------------------------------------
دهـــر یک جنبش مژگان پــر از مفهوم است
هرکه با کرده و ناکـرده ی خود محکوم است
آخـــــر دور حیات همــــــگان معــــدوم است
پیشتــــر از همــــه القـــاب لقب مرحوم است
غـــافل از مرگ ولـی قلب پــر از کین داریم
-----------------------------------------
هــر طرف را نگری عالمی از موجود است
صفـــــر اعداد تجمل پی هـــــــم افزود است
این مخمس ز تپــش هــــای دل محمود است
خارج از عشق هر آنچه که بود مردود است
درد را بـــــا سخن عشق تــــو تسکین داریم
-----------------------------------------

شنبه 31 سنبله 1397 خورشیدی
که برابر میشود به 22 سپتمبر 2018 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور


[ یکشنبه 97/7/1 ] [ 10:31 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

شاعران جوان بدخشان یوسف و، یعقوب و، هم حسن زلیخا شد خاک پیــــرهن را به شِفـــای کـه به کنعـان به برم احمد محمود امپراطور
????? ?????? ????????? / ????????????

یوسف و، یعقوب و، هم حسن زلیخا شد خاک

پیــــرهن را به شِفـــای کـه به کنعـان به برم


امپراطور


[ چهارشنبه 97/6/28 ] [ 3:1 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

عشق یک حادثه، یک غلغله، یک بحران است عشق یک فاصـــله مــــا بیــن دو تا انسان است عشق امــــواج تـــراژدیی احســــاس و جنــــون عشق فرسنگِ زمـــان دغدغــــه ای ایمان است عشق یک شـــور دل انگیــــز در آفـــــاق خیال عشق یک رهــــــزن اندیشـــــه گر پنهان است عشق آیینه ای تصویـــــــرِ کمــــالات و هنــــر عشق آهنگِ زبـــان زمزمــــــه ای دیوان است عشق هنگامـــه نبضِ دلِ غـــــم دیــــده ای من عشق آغـازِ پــــر از آرزو، غــــم پایــــان است عشق یک حسرتِ دیــــــدار و هـــــزاران امیـد عشق نضجِ سخنِ پــــر شـــــده از طوفان است عشق آزادی جســــم تو به هــــــر جاست ولـی عشق هر جــــا بـروی ذهن تـو در زندان است عشق پــــر معنـی تــرین واژه ای ابیات و کلام عشق در دفتــــــــر محمود شهی عنـــوان است ------------------------------------------- بامداد یکشنبه 25 سنبله 1397 خورشیدی که برابر میشود به 16 سپتمبر 2018 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور
عکس جدید احمد محمود امپراطور   عشق یک حادثه، یک غلغله، یک بحران است عشق یک فاصـــله مــــا بیــن دو تا انسان است عشق امــــواج تـــراژدیی احســــاس و جنــــون عشق فرسنگِ زمـــان دغدغــــه ای ایمان است عشق یک شـــور دل انگیــــز در آفـــــاق خیال عشق یک رهــــــزن اندیشـــــه گر پنهان است عشق آیینه ای تصویـــــــرِ کمــــالات و هنــــر عشق آهنگِ زبـــان زمزمــــــه ای دیوان است عشق هنگامـــه نبضِ دلِ غـــــم دیــــده ای من عشق آغـازِ پــــر از آرزو، غــــم پایــــان است عشق یک حسرتِ دیــــــدار و هـــــزاران امیـد عشق نضجِ سخنِ پــــر شـــــده از طوفان است عشق آزادی جســــم تو به هــــــر جاست ولـی عشق هر جــــا بـروی ذهن تـو در زندان است عشق پــــر معنـی تــرین واژه ای ابیات و کلام عشق در دفتــــــــر محمود شهی عنـــوان است ------------------------------------------- بامداد یکشنبه 25 سنبله 1397 خورشیدی که برابر میشود به 16 سپتمبر 2018 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطورNew photo of Ahmad MAHMOOD IMPERATOR


عشق یک حادثه، یک غلغله، یک بحران است

عشق یک فاصـــله مــــا بیــن دو تا انسان است

عشق امــــواج تـــراژدیی احســــاس و جنــــون

عشق فرسنگِ زمـــان دغدغــــه ای ایمان است

عشق یک شـــور دل انگیــــز در آفـــــاق خیال

عشق یک رهــــــزن اندیشـــــه گر پنهان است

عشق آیینه ای تصویـــــــرِ کمــــالات و هنــــر

عشق آهنگِ زبـــان زمزمــــــه ای دیوان است

عشق هنگامـــه نبضِ دلِ غـــــم دیــــده ای من

عشق آغـازِ پــــر از آرزو، غــــم پایــــان است

عشق یک حسرتِ دیــــــدار و هـــــزاران امیـد

عشق نضجِ سخنِ پــــر شـــــده از طوفان است

عشق آزادی جســــم تو به هــــــر جاست ولـی

عشق هر جــــا بـروی ذهن تـو در زندان است

عشق پــــر معنـی تــرین واژه ای ابیات و کلام

عشق در دفتــــــــر محمود شهی عنـــوان است

---------------------------------------

بامداد یکشنبه 25 سنبله 1397 خورشیدی

که برابر میشود به 16 سپتمبر 2018 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ یکشنبه 97/6/25 ] [ 11:55 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

درود و مهر.!
با سپاس و امتنان از ادیبه عفیفه، نویسنده مستعد، دکلمه تور خوش الحان، کمپوزی تور و آواز خوان شهیر کشور محترمه خانم نجوا جان که با لطف و مهربانی مستدام شان بار دیگر غزل مرا با ظرافت خاص و حنجره ای سحر آمیز شان به دکلمه گرفتند.
خواستم این ترنم لاهوتی را با شما دوستان صاحبدل شریک سازم.
لحظات خوش داشته باشید.
با محبت
امپراطور


[ پنج شنبه 97/6/22 ] [ 2:24 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

تصاویر غزلیات تابلو ها احمد محمود امپراطور شاعر و نویسنده پارسی دری سرا  میــــان جزر و مــدی موجِ آب می سوزم میــــان گلشــــن و عطرِ گلاب می سوزم شکنجـــه می شوم هر روز در غمِ کشور به کنـــج خانه به چندین عذاب می سوزم نه ختــــــم حادثـــــه آید نه بــــوی آزادی بــــرای آمـــدنی انقــــــــــلاب می سوزم شبــــان به عمق تخیـــل به جستجو بروم سحـــر به حال حزین و خراب می سوزم سوال هـــــا به ســر و سینه ام کند جولان سوال هـــــا که نــــدارد جواب می سوزم هــــزار رسـم و ره و حـزب باشدی بر پا میــــان این همـــــه در انتخاب می سوزم به روز های که بگذشت میخورم افسوس به شام های که رفتـم به خواب می سوزم شکسته روحیه ی مرد و زن هـزار دریغ به مشت ابله که گویــــم جناب می سوزم خیانت است به شهر و جنایت است به ده ز هـر خطا و ز هــر ناصواب می سوزم ستیــــغ حوصله محمود ســــر رسد اینجا به حـــال خلقی که دارد عتاب می سوزم ------------------------------------- یکشنبه 21 اسد 1397 آفتابی که برابر میشود به 12 آگست 2018 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور
شعر احمد محمود امپراطور در سوگ وطن در سوگ افغانستان به خون خفته


میــــان جزر و مــدی موجِ آب می سوزم

میــــان گلشــــن و عطرِ گلاب می سوزم

شکنجـــه می شوم هر روز در غمِ کشور

به کنـــج خانه به چندین عذاب می سوزم

نه ختــــــم حادثـــــه آید نه بــــوی آزادی

بــــرای آمـــدنی انقــــــــــلاب می سوزم

شبــــان به عمق تخیـــل به جستجو بروم

سحـــر به حال حزین و خراب می سوزم

سوال هـــــا به ســر و سینه ام کند جولان

سوال هـــــا که نــــدارد جواب می سوزم

هــــزار رسـم و ره و حـزب باشدی بر پا

میــــان این همـــــه در انتخاب می سوزم

به روز های که بگذشت میخورم افسوس

به شام های که رفتـم به خواب می سوزم

شکسته روحیه ی مرد و زن هـزار دریغ

به مشت ابله که گویــــم جناب می سوزم

خیانت است به شهر و جنایت است به ده

ز هـر خطا و ز هــر ناصواب می سوزم

ستیــــغ حوصله محمود ســــر رسد اینجا

به حـــال خلقی که دارد عتاب می سوزم

-------------------------------------
یکشنبه 21 اسد 1397 آفتابی

که برابر میشود به 12 آگست 2018 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ یکشنبه 97/5/21 ] [ 8:26 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

در این شبـــــانه روز دعـــایم نمی کنی؟ رفـــــــعِ کــــدورتِ به خطایم نمی کنی؟ تنهــــا ترین تـــرانه ی شهــــــر محبتم از این فـــراق و دوری جدایم نمی کنی؟ شــــاید که من لیــــــاقت عشقت نداشتم امـــا به پــــــاس عشق سزایم نمی کنی؟ مشکل که من مراقب وسواس خود شوم از تار زلف حلقــــــه به پایم نمی کنی؟ رو کرده ای به سوی عزازیل جان من چند روز رو به سوی خدایم نمی کنی؟ نخل حیـات و قامت من در تنزل است این بـــــار باز فــــکر بـقایم نمی کنی؟ آشفته حال و سر به گریبـان و مدغمم فـــارغ ز ماجـــــرا و بلایم نمی کنی؟ در این دیــــار کس به مــزاح دلم نشد یکبار تازه حــــال و هـوایم نمی کنی؟ از دور های دور ازان لاله زار عشق محمود گفتـــــه بـاز صدایم نمی کنی؟ ----------------------------------- بامداد یکشنبه 21 اسد 1397 آفتابی که برابر میشود به 12 آگست 2018 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


در این شبـــــانه روز دعـــایم نمی کنی؟

رفـــــــعِ کــــدورتِ به خطایم نمی کنی؟

تنهــــا ترین تـــرانه ی شهــــــر محبتم

از این فـــراق و دوری جدایم نمی کنی؟

شــــاید که من لیــــــاقت عشقت نداشتم

امـــا به پــــــاس عشق سزایم نمی کنی؟

مشکل که من مراقب وسواس خود شوم

از تار زلف حلقــــــه به پایم نمی کنی؟

رو کرده ای به سوی عزازیل جان من

چند روز رو به سوی خدایم نمی کنی؟

نخل حیـات و قامت من در تنزل است

این بـــــار باز فــــکر بـقایم نمی کنی؟

آشفته حال و سر به گریبـان و مدغمم

فـــارغ ز ماجـــــرا و بلایم نمی کنی؟

در این دیــــار کس به مــزاح دلم نشد

یکبار تازه حــــال و هـوایم نمی کنی؟

از دور های دور ازان لاله زار عشق

محمود گفتـــــه بـاز صدایم نمی کنی؟

-----------------------------------
بامداد یکشنبه 21 اسد 1397 آفتابی

که برابر میشود به 12 آگست 2018 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ یکشنبه 97/5/21 ] [ 12:54 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

مخمس احمد محمود امپراطور به غزل شاعر مستعد و ارجمند هلال فرشیدورد ************************************* شبرنگِ شب پرست و شب افروز و شان من گل غنچــــــــــه ی گشـــایش گام و گمان من زیبــــــا جبیــــن و زیـــــــور زیب زمان من ای مایــــــه ی تحـــــرکِ خـــون رگــان مـن جان و جهــــان و جـــام و جنـون و جنان من ----------------------------------------- قامت ستیــــغ سنــــگر و سر سایه دار عشق تـکه ســــــوارِ تــر سخنِ تــــاب و تار عشق کافـــــر دلِ کمــــان زنِ کــــار و کناـر عشق دی دیدمت به خــــواب که در کـارزار عشق زخمـی شـــــد از هجــوم لبـــــانت دهـان من ----------------------------------------- اســـــــــرار دارِ افســــــــــرِ اعجـــاز دلبری پرتــــو فشـــــان پـری رخِ پــــرواز کشوری رونق روال رســــــم و رهی رنگ رهبــری رزم آزمـــــون عزیـــــز رز آلـــــــوده آذری زمـــزم زبــر زبانــه- ســــــــوار زبان مـن! ----------------------------------------- عالــــم گرفت عطر عروســـــــان و عنبرت مصــــــــداقِ اقتبـــــاسِ نقوشـــی مقـــــدرت عشاق عاقبــــــت همــــــگی شــــــد معبرت بگذار حلقــــــه حلقــــــه شـــوم دور پیکرت شهـــــد آشنـــــا شکــر تنِ لب ارغـــوان من ----------------------------------------- نخچیــــــر خاطــــــرات و خیــــالم خمار تو نـــــاز و نــــــوا و نالـــــه و نایــــم نثــار تو باشد بهـــــــــار بــــــزم دلــــــم از بهــار تو بگـــــــذار ناتمــــــــام بمــــــــانم کــنار تــو فرمانـــــروای ارشـــــد جســـــم و روان من ----------------------------------------- چان چانِ چنـــــد ز چــامِ چمـــــانت نچیده ام از خـــــرمن خــــدای تــو خــــــال خریده ام ای ســـــرورِ سپهر، ز سر ســــــر رسیده ام از زنـــــــــدگی حقیقتی جِــــــز این ندیده ام می کاهــــــد از ندیــــــدن رویت زمــان من ----------------------------------------- محمود شـــد به کشور شعـــــر تو در شتاب در عضو عضوش عربده افتاد و صد عتـاب گل دید و گل شنیـــد ز گـل باغت ای گلاب ای مانده پا به چهــره ی مهتـــــاب و آفتاب قد کی دهــــــــد به قامت نـــــازت بیان من ---------------------------------------- جمعه 19 اسد 1397 آفتابی که برابر میشود به 19 آگست 2018 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


مخمس احمد محمود امپراطور

به غزل شاعر مستعد و ارجمند هلال فرشیدورد
*************************************

شبرنگِ شب پرست و شب افروز و شان من

گل غنچــــــــــه ی گشـــایش گام و گمان من

زیبــــــا جبیــــن و زیـــــــور زیب زمان من

ای مایــــــه ی تحـــــرکِ خـــون رگــان مـن

جان و جهــــان و جـــام و جنـون و جنان من
-----------------------------------------

قامت ستیــــغ سنــــگر و سر سایه دار عشق

تـکه ســــــوارِ تــر سخنِ تــــاب و تار عشق

کافـــــر دلِ کمــــان زنِ کــــار و کناـر عشق

دی دیدمت به خــــواب که در کـارزار عشق

زخمـی شـــــد از هجــوم لبـــــانت دهـان من
-----------------------------------------

اســـــــــرار دارِ افســــــــــرِ اعجـــاز دلبری

پرتــــو فشـــــان پـری رخِ پــــرواز کشوری

رونق روال رســــــم و رهی رنگ رهبــری

رزم آزمـــــون عزیـــــز رز آلـــــــوده آذری

زمـــزم زبــر زبانــه- ســــــــوار زبان مـن!
-----------------------------------------

عالــــم گرفت عطر عروســـــــان و عنبرت

مصــــــــداقِ اقتبـــــاسِ نقوشـــی مقـــــدرت

عشاق عاقبــــــت همــــــگی شــــــد معبرت

بگذار حلقــــــه حلقــــــه شـــوم دور پیکرت

شهـــــد آشنـــــا شکــر تنِ لب ارغـــوان من
-----------------------------------------

نخچیــــــر خاطــــــرات و خیــــالم خمار تو

نـــــاز و نــــــوا و نالـــــه و نایــــم نثــار تو

باشد بهـــــــــار بــــــزم دلــــــم از بهــار تو

بگـــــــذار ناتمــــــــام بمــــــــانم کــنار تــو

فرمانـــــروای ارشـــــد جســـــم و روان من
-----------------------------------------

چان چانِ چنـــــد ز چــامِ چمـــــانت نچیده ام

از خـــــرمن خــــدای تــو خــــــال خریده ام

ای ســـــرورِ سپهر، ز سر ســــــر رسیده ام

از زنـــــــــدگی حقیقتی جِــــــز این ندیده ام

می کاهــــــد از ندیــــــدن رویت زمــان من
-----------------------------------------

محمود شـــد به کشور شعـــــر تو در شتاب

در عضو عضوش عربده افتاد و صد عتـاب

گل دید و گل شنیـــد ز گـل باغت ای گلاب

ای مانده پا به چهــره ی مهتـــــاب و آفتاب

قد کی دهــــــــد به قامت نـــــازت بیان من
----------------------------------------

جمعه 19 اسد 1397 آفتابی

که برابر میشود به 19 آگست 2018 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ شنبه 97/5/20 ] [ 12:39 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 122
بازدید دیروز: 152
کل بازدیدها: 1256667