صاحبدلان گرانقدر دوستان نهایت عزیز و مهربانم درود ها و تحیات قلبی من نثار فرد فرد شما.!
مدت ها بود من با دوست و برادر عزیزالقدرم شاعر بلند قریحه و فصیح البیان محترم محمد نعیم جوهر تماس نداشتم چند روز پیش از طریق صفحه ای اینترنتی فیسبوک اطلاع حاصل کردم که جوهر صاحب به عیادت مادر معظمه شان به امریکا سفر کرده و ابیات چندی برای مادر عزیز شان سروده است.
وقتی این غزل زیبا جوهر صاحب را به خوانش گرفتم تطبق معمول پای این غزل پُست نگاشتم که بلافاصله آقای جوهر بمن این را بیت نوشتن
شاد میگردد دلم محمود باز
گر اسیرِ کنجِ زندانت شوم
جوهر
بعد سخن من و این بزرگ مرد قلم و ادب معاصر به یک بداهه سرای کشید.
البته ما از این گونه مشاعره ها همیش داریم.
شایان ذکر است که ابیات هیچگونه ویرایش نشده است امید کمی و کاستی را زیاد مدنظر نگیرید و ما را معذور بدارید.
جوهر غمگین دل زیبا سخن
من از این حالت هراسانت شوم
امپراطور
حالِ دیگر گونِ مرا چاره نیست
صدقهٌ حرفِ دل و جانت شوم
جوهر
در کنارت نیستم جوهر چه سود
تا دوایی قلب بریانت شوم
امپراطور
بعدِ سفر از درِ دنیا چه سود
هر نفسی وردِ زبانت شوم
جوهر
بین آتش سوختم تا دیدمت
من فدای قلب نالانت شوم
امپراطور
کبکِ بدخشانِ پر آوازه ام
صدقهٌ فریاد و فغانت شوم
جوهر
پر ز اشک و ناله و خون شد دلم
دارو و درمان هجرانت شوم
امپراطور
از غمِ بی خانگی محمود من
لحظه به لحظه نگرانت شوم
جوهر
جوهر ملک سخن نازم ترا
تو شهنشاه باش دربانت شوم
امپراطور
پوره میدانم ز جورِ بکسران
صدقهٌ بشکسته دندانت شوم
جوهر
در بهار سال نو جوهر بدان
لاله زار دشت الوانت شوم
امپراطور
بی خبر از جای پایت گشته ام
یک نشانی گو که مهمانت شوم
جوهر
تو قدم بگذار روی دیده ام
تا که سر گشته نمایانت شوم.
امپراطور
محمودا در قصر زیبابت خوشم
گشته گر روزی به فرمانت شوم
جوهر
در نماز صبحگاهی معرفت
تو امامت کن من آذانت شوم
امپراطور
از خدا خواهم بدین فصل بهار
عندلیبِ باغ وبوستانت شوم
جوهر
با کباب و منتو و سبزی پلو
گر شود امسال میزبانت شوم
امپرطور
نان وپیازت مرغی بریان است مرا
صدقه ٌ بولانی بادنجانت شوم
جوهر
نامدی اندر مه ای جوزا و ثور
منتطر در ماه آبانت شوم
امپراطور
افتخارِ شرق و غرب ام گشتهٌ
جوهرِاین شوکت و شانت شوم
جوهر
جوهر شعرت پسند خاطرم
عاشق این سبک و اوزانت شوم.
امپراطور
همزبانِ شعر وفریادم تویی
صدقهِ نامِ خراسانت شوم
جوهر
شاعری سنجده گوی خوش سخن
با هزاران گفته برهانت شوم
امپراطور
محمودا ایکاش بمیدان نبرد
جوهرِ آن تیغِ عریانت شوم
جوهر
در شب مهتاب و فصل نوبهار
من دعا گو پیش یزدانت شوم
امپراطور
محمودا ایکاش در فصلِ بهار
صدقهِ آن شاهی مردانت شوم
جوهر
تا خمارت بشکند ای دلربا
پیک خمر و سگرت و پانت شوم
امپراطور
آرزو دارم چو بیت بی بدیل
سر دوچارِ کنجِ دیوانت شوم
جوهر
باز ها در کشور اجدادیت
تاکه من شبها غزلخوانت شوم
امپراطور
محمودا تاکی به عمرِ خویشتن
نوکرو مدیون واحسانت شوم
جوهر
تا دمی آرامشی پیدا کنی
من ستون کنج دالانت شوم
امپراطور
پاسِ احسانت دل از دلخانه برد
صدقهِ نان و. نمکدانت شوم
جوهر
اشک هایت اشک شادی باد همیش
غصه کم کن تیربارانت شوم
امپراطور
ایوطن در دشت غربت بارها
صدقهٌ خارِ مغیلانت شوم
جوهر
از جگر سازم برت دونر کباب
نوش جان لعل و دندانت شوم
امپراطور
از کبابِ دل کبابت میدهم
گر به باغِ خانه دهقانت شوم
جوهر
در شب تاریک و بی برق وطن
با غزل ها من چراغانت شوم
امپراطور
محمودا بار دیگر در زندگی
صدقهٌ بزمِ غریبانت شوم
جوهر
تو شدی یعقوب و من هم یوسف ات
در مصر من رو به کنعانت شوم
امپراطور
دیده را وا میکنم هستی دوبی
صدقهِ تختِ سلمانت شوم
جوهر
باز ها ای شاه ملک معرفت
تاکه من دربار خاقانت شوم
امپراطور
در دیار غیر نزدِ گلرخان
از طی دل من ثناخوانت شوم
جوهر
گاه محمودت شوم گاهی ایاز
گه غلام و گاهی سلطانت شوم
امپراطور
قرغه و یاران ما یاداش بخیر
صدقهِ گلگشت پغمانت شوم
جوهر
تو دوصد میل است رفتارت رفیق
می شوم مجبور اتوبانت شوم
امپراطور
امپراطورِ زمان یادت بخیر
شاخه شاخه گلبدامانت شوم
جوهر
تا بسازی تیغ جوهر دار خویش
آتش و هم پتک و سندانت شوم
امپراطور
جوهر ِ قیمت بهای ماستی
صدقهٌ یاقوت ومرجانت شوم
جوهر
گل به باغ و گلشنت باشد زیاد
سرو موزون خیابانت شوم
امپراطور
با دوچشمِ خونفشان بار دیگر
شبنمِ گل های ریحانت شوم
جوهر
شعر تو باشد هواپیمای عشق
می شود جانا خلبانت شوم
امپراطور
-----------------------------
جمعه 10 حمل 1397 آفتابی
که برابر میشود به 30 مارچ 2018 ترسایی
محمد نعیم جوهر و احمد محمود امپراطور