تا نهــــــادم لب، به لبهــایش لبـــان سرخ شد
از مکیــــدن هـــای لعــــل او زبانم سرخ شد
هر دو دست خود به دور گـــــردنش انداختم
از سر شـــوق و تبانی جسم و جانم سرخ شد
چشـــم من از جذبــــه ای چشمانِ آتشناک او
دیــده؛ دیــده؛ دیــده؛ دیـده، دیدگانم سرخ شد
میکشید آن شوخ بی پـروا مرا سویی خودش
از هجــــوم عشوه اش تاب و توانم سرخ شد
من نفس ها میزدم او صد تپش پرواز داشت
با کمــــالِ میــــل مـــــزراق کمـانم سرخ شد
او عرقنـــــاک و منی آشفتــــه از خود بخیر
از کرامـــات رخ اش رنـگ خزانم سرخ شد
تا شـدم بیــــدار دیــدم گوشـــــه ای افتاده ام
محمود آخــر اینچنین خواب گرانم سرخ شد
----------------------------------------
چهارشنبه 23 عقرب 1397 خورشیدی
که برابر میشود به 14 نوامبر 2018 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور