چقدر از خویش دل ببریده باشی
که گلهــــای محبـــت چیده باشی
به امیــد رسیدن در رهی دوست
ز جـــــور زنـــدگی غلتیده باشی
رسی در انتهـــــایی بی زبـــانی
صــدایی خامشــــی بشنیده باشی
در امـــواج غرور و خودپسندی
کمی از مرگ خود ترسیده باشی
میـــان قطره های اشکی احساس
تو مــروراید و گوهر چیده باشی
به چشـــم سرمه سا غرق معانی
به زلف عنبـــــرین پیچیده باشی
نـــگاه گرمی معنــی دار معشوق
به ایمـــــایی ادب بـــوسیده باشی
میــان بستــــــر تنــــهایی خویش
در آغــوش خودت خوابیده باشی
اگـــر دانی ز خوب و زشت دنیا
کمــــاکان از دلـــــم فهمیده باشی
چو زخم سینـــه ی محمود گاهی
به حال خویشتـــــن خندیده باشی
-------------------------------
پنجشنبه 08 حمل 1398 خورشیدی
که بررابر میشود به 28 مارچ 2019 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور