
یاد آن روزگاران بخیر
من شش سال داشتم
و با محبت فراوان دست
به گردان حضرت قبله ام (شیر احمد یاور کنگورچی)
کردم
و عکس ما را اخذ نمودند.
و آن جوان ایستاده برادرم احمد شاه است.
زندگی با عشق، محبت و ادب جریان داشت
شهر زیبا کابل آخرین سال خوشبختی و آرامش خود را سپری میکرد
و عقربه های ساعت آمدن جنگ خونریزی خانه به خانه را فریاد میزد.
روز های بهاری داشت ختم میشد و تابستان پر بار و با برکت آهسته، آهسته از راه میرسید.
اقامتگاه ما جای امنی بود و پدرم بر مقام سلطنت خود هر ساعت و هر لحظه ادب و معرفت با نوازش و لبخند برایم هدیه میکرد.
عطر شبو و رایحه گل رُز فضای حویلی را معطر می نمود و گرگ وفادار ما که نینو NINO نام داشت پاس وفاداری را ادا می کرد.
زندگی کودکانه ای من از همین مکان و زیر سایه آن مرد بزرگ جوانه کشید.
پروردگار عالمیان روح پدرم را با جمیع گذشتگان تا قیام قیامت در لفافه های رحمانیتش شاد و آرام داشته باشد.
موقعیت و تاریخ تصویر:
کارته_سوم_شهر_کابل
سال 1369 هجری خورشیدی
با مهر
احمد محمود امپراطور