برخیز یار و یاران گردیم یار پروان
آفت به خویشتن برد دار و ندار پروان
بلخم در آتش جهل دیروز دست و پا زد
امروز چاریکارم گشته مزار پروان
کندز بخاک و خون شد بغلان در آتش افتاد
سیلاب خانه ویران شد سر دچار پروان
آن سر زمین لعل و آن لاجورد نامی
ماتم گرفته دیدم چون آبشار پروان
خاک جلال آباد در خون خویش تر شد
از رانش سروبی شد داغدار پروان
از غزنی و شبرغان تا کندهار و نیمروز
چون بامیان بامی شد غمگسار پروان
حال تخار و هلمند کم از کنر نباشد
هرات باستانی شد اشکبار پروان
در غور و زابل ما تا پکتیا و فراه
دیدم که همچو پنجشیر شد بیقرار پروان
کابل که نیم قرن است با درد کرده عادت
از فاریاب بدتر شد روزگار پروان
وردک چو کاپیسا و بادغیس در عزا شد
لغمان و هم ارزگان شد ناگوار پروان
دیدم که آن سمنگان آن تخت تاجداران
از این مصیبت محض گردید خوار پروان
یک سوی کشور من یک لحظه نیست آرام
لوگر به زیر آب است چون حال زار پروان
طفل ات صغیر تاکی ای مادر طبیعت
بردی به عمق دریا سبزین بهار پروان
والله که دیده ام را بسته نمی توانم
هر لحظه پیش چشمم آید دیار پروان
محمود را توانی زین بیشتر نباشد
یارب العالمینا شو پرده دار پروان
---------------------------------
بامداد پنجشنبه 05 سنبله 1399 خورشیدی
که برابر میشود به 27 آگست 2020 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور