حیرت از حسنِ مه لقا ماندیم
از تن و جان خود جدا ماندیم
به جفای تو میخورم سوگند
کز جفای تو در جفا ماندیم
بس گنهکار و شرمسار هستیم
از خدای و خدا، خدا ماندیم
رو سیاه دل سیاه و بخت سیاه
بین زنجیر این قبا ماندیم
عمری شد کس نمیکند تشخیص
در غم دردی بی دوا ماندیم
نه رفیق و نه یار و نی دلبر
همه رفتند ز شهر و ما ماندیم
تا کجا ها به گپ کنیم تسخیر
ما کجا پای خود کجا ماندیم
رفت بیگانه پشت کار خودش
حال در گیری آشنا ماندیم
چه کمی داریم از چه میترسیم؟
که چنین حال بینوا داریم
محمود اینجا حیات ممکن نیست
فقط از قدرتِ دعا ماندیم
-------------------------------
سه شنبه 18 سنبله 1399 خورشیدی
که برابر میشود به 08 آگست 2020 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور