مخمس جدیدم را به دوستداران اشعار کلاسیک تقدیم میدارم
رفاقت را رفیق برتر استی
برایم یارِ نیکو اختر استی
چو شاخِ تازه ای نیلوفر استی
فدایت میشوم تاج سر استی
چرا در بزمِ دلها کمتر استی؟
--------------------------
تو ارزش داده ای ارزان من را
تو زیور بسته ای اوزان من را
تو بخشیدی دوباره جان من را
تو کامل کرده ای ایمان من را
ولایت داری یا پیغمبر استی؟
-------------------------
به هر جای تو را ایستاده بینم
سرم در مقدمت افتاده بینم
تو را معشوقِ پاک و ساده بینم
خودم را عاشق و دلداده بینم
به درمانِ دلم دارو گر استی
-------------------------
مسافر آمدم من از بدخشان
مرا در کنجِ باغِ خود بگنجان
منی دیوانه را دیگر مرنجان
در آغوشت بگیری میدهم جان
تو عیار و تو یار و یاور استی
---------------------------
خودت لیلی مرا مجنون نمودی
به نازیدن مرا افسون نمودی
مرا آغشته ای افیون نمودی
دلِ صد همچو من را خون نمودی
ندانم حوری، یا جادوگر استی
-------------------------
فدای عطرِ گیسوی تو هستم
هلاکِ دیدن روی تو هستم
چو باد آویزه ای موی تو هستم
همیشه مایل خوی تو هستم
پری رخساری زیبا پیکر استی
--------------------------
تو ناز و نازنین ابرو کمانی
تو خاص و بهتری از بهترانی
به مرغ دل یگانه آشیانی
مرا تنها در این دنیا نمانی
تو از جغرافیایی دیگر استی
---------------------------
بدون روی تو آرامشی کو
به جز تو از خداوند خواهشی کو
به عمرِ رفته ام افزایشی کو
جنون خو کرده را آسایشی کو
به من بیم و امید و باور استی
-------------------------
تو حسن مه رخی درواز داری
غضبناکی و قهر و ناز داری
درون سینه رمز و راز داری
شکوه و منزلت، اعجاز داری
بده فرمان که صاحب کشور استی
-----------------------------
ز عشقت در جهان محمود گشتم
گرفتار تو نا محدود گشتم
ز حرف ناکسان برهود گشتم
گهی خوش گاهی غم آلود گشتم
به فردوس خیالم سرور استی
---------------------------
جمعه 14 جوزا 1400 خورشیدی
که برابر میشود به 04 جون ترسایی
سرودم
#احمد_محمود_امپراطور