بنشسته در آبادی و ویران شده باشی
از کرده و ناکرده پشیمان شده باشی
-------------------------------
بدون که جنگی شود آواره بگردی
در بین خلایق بد و بیکاره بگردی
مفلوک ترین آدم سیاره بگردی
باشد همه چیز و ولی بیچاره بگردی
همراهی خودت دست و گریبان شده باشی
-------------------------------
گاهی بزنند بر سرت و گاه به پایت
در بسته کند بنده و هم ذات خدایت
مقبول نگردد سر زاری و دعایت
از درد بیمیری و نیابی تو دوایت
از خاک سیاه هم کده ارزان شده باشی
-------------------------------
در کوچه برآیی سر راهی تو بگیرند
تا شور خوری بوت و کلاهی تو بگیرند
با سادگی اسباب رفاهی تو بگیرند
تا گویی سخن ناله و آهی تو بگیرند
در هر نفس سوخته زندان شده باشی
-------------------------------
از کوچه بگردی و رهی خانه نیابی
بام و دری بشکسته ی کاشانه نیابی
ز هوشیار شوی خسته و دیوانه نیابی
از دوست تو بگریزی و بیگانه نیابی
در عالم نا باوری بی جان شده باشی
------------------------------
جز جهل دیگر چیزی برایت نپسندند
از علم و هنر گویی سخن بر تو بخندند
راه و در دانشکده بر روی تو بندند
تا سرحد مرگ و اجل هم از تو نگردند
محروم تو از مجلس رندان شده باشی
-------------------------------
در شهر شود بر سر تو غلغله بسیار
تنها شوی و از همگان گردی تو بیزار
شخصی تو نیابی که بود محرم اسرار
آندم شوی از حال دل من تو خبر دار
روزی که چو محمود سخندان شده باشی
-------------------------------
یکشنبه 25 ثور 1401خورشیدی
که برابر میشود به
15/05/2022
ترسایی
سرودم