سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

دنیا عشق و محبت

 


ندانـــــــــــم شوخِ من بــــازار می آید نمی آید

به گل گشتِ گل و گلــــــــــزار می آید نمی آید

شبانگاه بود و رفتم من بسوی کوچه ی نازش

بدل گفتــــــــم بمـــــان بگذار می آید نمی آید

چـــــــــراغ خانه اش روشن بود و اینرا نداستم

که سوی پنجـــــــــــره یکبـــار می آید نمی آید

تمــــــام هوش و گوشم را گرفتم سوی آوازش

ببینم تا صدایش از در و دیوار می آید نمی آید

شب و روز انتظارش هستـــــم و اینرا نداستم

که آخــــــــــــر او بسوی یــــار می آید نمی آید

به این ویــرانه تن باشد مـــــــرا استاد و آبادی

به تعمیــــــــــــر دلــــم معمار می آید نمی آید

مرا عشقش نموده در همه عالم چنین رسوا

به زاری منـــــــــی نــــــــــزار می آید نمی آید

ز بهــــــــر عشق او فتوی بداد قاضی قتلم را

به سیــــــــر من بسوی دار می آید نمی آید

شب نـــوروز بود و من بُـدم با این دل سرکش

به محمود آن مـــــه غمخوار می آید نمی آید

-----------------------------------------

 

سه شنبه 29 حوت 1391 هجری خورشیدی

که برابر میشود به 19 مارچ 2013 میلادی

سرودم

احمد محمود امپراطور

افغانستان


[ سه شنبه 92/1/6 ] [ 11:1 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 415
بازدید دیروز: 331
کل بازدیدها: 1248574