
آرامش عشق بینــــــــوایست
عاشق به عــــذاب مبتلایست
جان و دل و دیده ده بـه آتش
از معشوقه حاصلش جدایست
ای ســـــرو سهی غرور کمتر
این زنده گی آخـــرش فنایست
باری تــــو ملامتـــــــم نکردی
بر گوی چگونـــــه رهنمایست
چشمــــم ز سرشک موج دارد
از خون جــــگر تنـــم حنایست
بر کرسی و تخت تا به کـی ناز
انجــــام شهنشــــه ای گدایست
بر بنده جــــز عاجزی نه زیبـد
در ذات خــدا، فقــــط خــدایست
بیگانـــه ای دوست است بسیار
از دوسـت ندیـــــــدم، آشنایست
در قسمت من قضـــا عوض شد
این رفتــــــن تو مــگر بیایست؟
دلداه و عاشقـــــــــــم به رویت
این تحفـــــــه ندانم از کجایست
سر خاک رهت نگشت افسوس
در جنس گهــر چه بی بهایست
محمود ببــــال و پاس میـــــدار
اشعــــار تو واژه ای سمایست
-----------------
شنبه 17 جوزا 1393 هجری آفتابی
که برابرمیشود به 07 جون 2014 میلادی
ســـرودم
احمد محمود امپراطور