درود بدوستان و عزیزانم که قلباً نگران من بودند
همچنان به آنانیکه لطف کردن و نسبت بمن چیزی های
نوشتن که گویا من در شفاخانه هستم
و در میان مرگ و زندگی قرار دارم.
دست شان درد نکند به نوع آنها هم
در یاد من بودند، وقت گذاشتن و مطلب نگاشتن
گویا دشمنی کردند ولی من لطف پنداشتم.
من در کابل هستم درست در منزل خودمان
و در سلامت کامل بسر میبرم،
مصروف پرورش گل و گیاه. مدت ها
بود که باغچه حویلی رنگ کویر گرفته بود..
از چندی بدینسو خرابه های دل را ترک کردم
چون هر چه کوشیدم ویران و ویران تر شد
و به متروکه باغچه خشکیده ای منزل مان سر زدم
و بی درنگ برای آبادی و شگوفایی اش
عرق ریختم و دستانم را با گهر آبله مزین کردم.
بعد از گذشت 17 روز، شب گذشته
شعری در سبک مثنوی برایم الهام شد
و این گواهی بود که دوباره بدوستان صفحات اجتماعیم برگردم.
بدینوسیله از فرد فرد سروران که لطف نمودند
پیام گذاشتن، ایمیل کردند و تماس تیلفونی گرفتـند از صمیم قلب
تشکر می کنم.
با احترام
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان