عاقبت در خم وپیچِ رهی سالنگ ودوشاخ
زیرِ برف کوچی زمستان شده ام میدانی
جوهر
جوهرا رفتی تو در مُلک فرنگ و آلمان
زیر بمبارد پاکستان شده ام می دانی
امپراطور
از پی مال ومحال و زمین وخانه وباغ
با سگان دست وگریبان شده ام میدانی
جوهر
خیر ببینی حضور بهاران اکه جانم.!
.......................................
دیده ای روز و شبان مشکلی در مشکل
بخداوند که حیـــــــران شده ام میدانی
امپراطور
محمودام بسلامت باشد الهی....
شده عمریست که درغربت وآواره گی ام
کشته قرغه و پغمان شده ام میدانی
جوهر
دعایت مستجاب باد اکه جانیم.!
..................................
شده یکسال به نادیدن رویت جوهر
از غم دوریت ویران شده ام میدانی
امپراطور
خوب است که مانند من مجنون نشدهی ... محمود جان...
قصهٌ. آمدنِ لیلی ما گشت تمام
من که مجنونِ بیابان شده ام میدانی
جوهر
توکل بخدا اکه جان امید را از دست نده.!
...........................................
زغم لیلی که من سال تمام در خونم
همچو تو واله و گریان شده ام میدانی
امپراطور
نام خدا محمود جان...
گفته بودن که دو چیز لذت دنیا باشد
بی نصیب از زن ودندان شده ام میدانی
جوهر
خدا خیر کند تمام سخن ها بیرقی شد.... آتش تیز و
.....................................
من ز معشوقه و معشوق شدم جان بیزار
هر کجا رفته و پنهان شده ام میدانی
امپراطور
چیزیکه در دیگ است در چمچه نمایان خواهد شد...
جوهرِ تیره وتارِ دل دنیا بودم
از دعای تو فروزان شده ام میدانی
جوهر
موفق باشی اکه جان..
...........................................
جوهرا این همگی لطف و بزرگی از تست
مست از جرعه ای رندان شده ام میدانی
امپراطور
مرحبا محمود جان...
ای پری روی ستمگر غم ما تازه مکُن
به تنابِ سر زلفِ تو آویزان شده ام میدانی
جوهر
اکه از همرای و بدیهه سرای شما مشکورم.
.............................................
جوهر از کوچه دل اینقدر آزاد مرو
با اجل دست و گریبان شده ام میدانی
امپراطور
قربان آتشین قلمم گرددم...
جوهرِ لعلِ بدخشان دلِ ما را بُرده
عاشقِ دخترِ شغنان شده ام میدانی
جوهر
جان عزیزت اکه جانم در پناه ایزد متعال باشد.
..................................................
من که معشوقه ندارم غم دنیا هم نیست
امپراطورِ سخندان شده ام میدانی
امپراطور
گوشت اگر سوخت بلای همه گی برسراو
حال که ، داخلِ میدان شده ام میدانی
جوهر
جوهر از خاطر ابیات مکن کار، خراب
سپر و تیغه ای پیکان شده ام میدانی
امپراطور
اکه جان وقت صرف شام است به اجازه.!
...........................................
نان آماده و شوربا بزند جوش به دیگ
معطل مام و دسترخوان شده ام میدانی
امپراطور
من زتقدیر بد خویش به دام افتادم
نوکرِ کشورِ المان شده ام میدانی
جوهر
نان تیاراست بخور نوشکی جانت محمود
به همین بانه گریرزان شده ام میدانی
جوهر
شب خوش وخواب راحت نصیبت باد محمود جان
که بگوید که گریزانم از این بزم سخن
جوهرا شمع شبستان شده ام میدانی
امپراطور
نکنم جز بخدا پیش کسی خم سر خود
پیش تو گوش به فرمان شده ام میدانی
امپراطور
ختم مشاعره
_______