سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 سلام ...!  بازام منم همان دیوانه ای که سالهاست  تو فراموشش کردی و باز به یاد آوردی و  به دفتر خاطرات دور....  به حبس ابد افکندی و شکنجه هایت  را به دریغ در جرم عاشق بودنش روا داشتی...  آری این منم که مطیع تو و فرمان  بردار قلب سرکشم...  و در رزمگاه مرگ و زنده گی شتابان  بسوی تو میطپم، عجب مدار من  به این درد ها عادت کردم  و درد آشنا هستم،  تویی که از درد دادن و شکنجه کردن  به درد آمده ای تو آغاز کردی  ولی سرد شدی من حالا گرم شدم  و دوست دارم به انجام برسم ..  تو رفتی شبت را در کنار پنجره  و به نگاه کردن ستاره های آسمان گذشتاندی  و روز ات را در کنار ساحل تنهایی  با شنیدن آواهی پرندگان دریایی  و غرش امواج مست و سر کش  به پایان بردی بگو چه بدست آوردی  غیر از من و خدا؟  تو شکست خوردی و نقطه ای  ختمه گذاشتی من شکستم  را نقطه ای آغاز کامیابی هایم شمردم .  عزیزم..!  آسمان کوچک نیست،  سهم ما بسیار است،  تو فقط این همه را میدانی،  که دگر راهی نیست، من ازین  حرف تو هم در عجب....  بال پرواز خیالم ،نشناسد حدی،  تو خودت میدانی .. تو سفر  رفتی و من ، در وطن  با همه بیگانه شدم،  یعنی در ملک خودم غریب و آواره شدم  چقدر مشکل است تو خودت میدانی ،  چقدر پشت نوازش هایت ،  چقدر بهر ادا و نازت ،چقدر پاک و مصفا  که خودت نان و غذا های مرا به  دو دست با هزارن امید،  با هزاران حیا به منش لطف میکردی،  بیشتر زین عمل خودت لذت میبردی ،  بوسه ها از لب خود به لبم  هدیه فراوان کردی.  بخدا یاد از آن خاطرات مشکل است  تو فراموش نکن تو فراموش نکن  به امید تو نفس میکشم و این کافیست  انتظارت هستم انتظارت هستم انتظارت هستم  به تو باور دارم به تو امید دوباره دارم  که تو با من باشی  به همین خاطر به فردای تو .. من، زنده گی  می کنم و مینشینم ، زنده گی میکنم و می بینم..  گرچه تکراری است، ولی این واژه ای زیبا، زیباست  دوستت دارم میدانم که میدانی  دوستت دارم میدانی که میدانم...  احمد محمود امپراطور


سلام ...!

بازام منم همان دیوانه ای که سالهاست

تو فراموشش کردی و باز به یاد آوردی و

به دفتر خاطرات دور....

به حبس ابد افکندی و شکنجه هایت

را به دریغ در جرم عاشق بودنش روا داشتی...

آری این منم که مطیع تو و فرمان

بردار قلب سرکشم...

و در رزمگاه مرگ و زنده گی شتابان

بسوی تو میطپم، عجب مدار من

به این درد ها عادت کردم

و درد آشنا هستم،

تویی که از درد دادن و شکنجه کردن

به درد آمده ای تو آغاز کردی

ولی سرد شدی من حالا گرم شدم

و دوست دارم به انجام برسم ..

تو رفتی شبت را در کنار پنجره

و به نگاه کردن ستاره های آسمان گذشتاندی

و روز ات را در کنار ساحل تنهایی

با شنیدن آواهی پرندگان دریایی

و غرش امواج مست و سر کش

به پایان بردی بگو چه بدست آوردی

غیر از من و خدا؟

تو شکست خوردی و نقطه ای

ختمه گذاشتی من شکستم

را نقطه ای آغاز کامیابی هایم شمردم .

عزیزم..!

آسمان کوچک نیست،

سهم ما بسیار است،

تو فقط این همه را میدانی،

که دگر راهی نیست، من ازین

حرف تو هم در عجب....

بال پرواز خیالم ،نشناسد حدی،

تو خودت میدانی .. تو سفر

رفتی و من ، در وطن

با همه بیگانه شدم،

یعنی در ملک خودم غریب و آواره شدم

چقدر مشکل است تو خودت میدانی ،

چقدر پشت نوازش هایت ،

چقدر بهر ادا و نازت ،چقدر پاک و مصفا

که خودت نان و غذا های مرا به

دو دست با هزارن امید،

با هزاران حیا به منش لطف میکردی،

بیشتر زین عمل خودت لذت میبردی ،

بوسه ها از لب خود به لبم

هدیه فراوان کردی.

بخدا یاد از آن خاطرات مشکل است

تو فراموش نکن تو فراموش نکن

به امید تو نفس میکشم و این کافیست

انتظارت هستم انتظارت هستم انتظارت هستم

به تو باور دارم به تو امید دوباره دارم

که تو با من باشی

به همین خاطر به فردای تو .. من، زنده گی

می کنم و مینشینم ، زنده گی میکنم و می بینم..

گرچه تکراری است، ولی این واژه ای زیبا، زیباست

دوستت دارم میدانم که میدانی

دوستت دارم میدانی که میدانم...

احمد محمود امپراطور


[ سه شنبه 94/12/4 ] [ 3:29 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 108
بازدید دیروز: 295
کل بازدیدها: 1250914