امشب ازعمـقِ دل خویش دعا میکنم اش
جـگرِ سوختــه را صـــرفِ غذا میکنم اش
میــــروم تا به در کوچــه ای بیداد زمان
با نفس های گـره خورده صدا میکنم اش
رفتــه در آتش بی صبری وضو میسازم
همچو فـــردوس برین قبله نما میکنم اش
کف پــای که کمر بستـــه به ویرانی دل
من به خون نگهی خویش حنا میکنم اش
ســــر خود در چمنستان خیــــال انگیزش
خاک بنمـــوده به صدبار فـــدا میکنم اش
کار عشقِ من و او رفتـــــه ز دستِ اقبال
بهتــــر آنست تـــوکل به خـــدا میکنم اش
من رقیبــــان خجل روزی و تهمت افکار
در بدر کــرده در این شهر گدا میکنم اش
جرس قافلــه ای عمـــر چه خوش میگوید
هــــر که از دار فنـــا رفت بقـا میکنم اش
بختِ تاریک و دلِ تنگِ تو محمود امشب
به نوازشـــگری و عشق جــلا میکنم اش
-------------------------------------
سه شنبه 17 حمل ( فروردین) 1395 هجری شمسی
که برابر میشود به 05 اپریل 2016 میلادی
ســـرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان