سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان
  ترا دست خدا دادم  خــدا   داند خودش با تو  امپراطور

ترا دست خدا دادم

خــدا 

داند خودش با تو

امپراطور

[ پنج شنبه 93/8/22 ] [ 1:48 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 درود ها و تحیات قلبی خود را خدمت سروران؛ خبره گان، عزیزان و صاحبدلان تقدیم میدارم. شب گذشته با شاعر والاگهر و بلند قریحه جلالتمأب محمد نعیم جوهر به استناد وزن و قافیه غزلی را که چند روز پیش سروده بودم ( عشــق مــرا ســوی جنون می کشد در سری راهی تو به خون می کشد ) در صفحه ای اجتماعیم مشاعره بدیهه نمودیم، خواستم شما بزرگوارن را نیز از این لحظات شیرین که داشتیم با خبر سازم. دوشنبه شب 19 عقرب 1393 هجری آفتابی که برابر میشود به 10 نوامبر 2014 میلادی --------------------------------------------------------------- ((((((((((((((((((((((((((((((((جریان مشــاعره )))))))))))))))))))))))))))))))))  عرض سلام وادب....! ----------------------- نغمــــــــه? فریــــــاد و فغانِ مرا دردِ تو‌ از سینه بیرون می کشد عاقبــــــت از دستی جفا ها یار قامتی من پیــکر نون می کشد جوهــــــر بیچاره ز هجــــرانِ تو از جگرِ سوختـه خون می کشد  جوهر ---------------------------------- دورد به شاعر گرانقدر و بدیهه سرا عالجناب محمد نعیم جوهر که آوازه ی سحر گفتارش مرز شرق و غرب را شکسته و در محور کهکشان بیدلی راه می پیماید.  جوهـــر و محمود بر یــــــاد رخش نشه ای تریاک و افیون می کشد امپراطور ------------------------------------ جوهر و محمود به فرمان تو یک رقم آواز بیرون می کشد جوهر ------------------------------------ از کلامی جوهــــــر شیــرین سخن مهوشان صد جلوه موزون می کشد امپراطور -------------------------------------- خامـــه?( محمود )برای( جوهر) اش دجله را چون رودِ آمــون می کشد جوهر -------------------------------------- اکه جان برقرار باشید  دانش و فهــم و هنـر در هـر کجا گنــج را از خاک قارون می کشد امپراطور ------------------------------------ قسمتِ نا مهــــــــربانِ بختِ من دیدنی هـــا را دگرگون می کشد جوهر ------------------------------------ درود بزرگوار....!  آتشـــــی عشقِ که دارم در جگر از دماغــــم دود قلیون می کشد امپراطور ------------------------------------ محمــــودا بی بند و بارهایِ خلق پای دشمن را ز قانون می کشد جوهر ------------------------------------ ملتی درمـــــــانده ی ما، در وطن رنج شادی باز و میمون می کشد امپراطور ------------------------------------- خامــــهء محمود من در پخته گی واژه را از جیب مضمـون می کشد جوهر ------------------------------------- ابیات زیبایت نوازشم می کنم اکه جان.!  تن به تقـــــــــدیر الهیء داده ایم نــاز مـا را ذات بی چون می کشد امپراطور ------------------------------------- دستی بی باکِ فلک بـــــار دیگر ساغر ما را پُــر از خون می کشد جوهر ------------------------------------ اکه جان به طبع نشه خرام شما درود ها...!  صورت خود را پــــری رو از حیـــا در نقــــــــابِ شام اکسون می کشد امپراطور ----------------------------------- غم مخــــور ای (امپراطورِ) عزیز ناز ما را چرخِ گـردون می کشد جوهر ----------------------------------- شهنشاه شعر و ادب میهنم جوهر صاحب ساغر آرزو هایتان لبریز از باده عشق بادا.  مرکب شاه از سر شوق و هوس لب گزیدن های خاتون می کشد امپراطور ------------------------------------ هر چــه می خواهد دلِ تنگـت بگو نازِ سنگ را فرقِ مجنون می کشد جوهر ------------------------------------- مگذر از امـــــروز، فـــردا را که دید یــــــــار اینجـا ناز اکنون می کشد امپراطور ------------------------------------- تیـــغ جوهر دار خود را جوهــــرم بر سری نابخرد و دُون می کشد امپراطور ------------------------------------ بس بوُد بی رحم این چرخ فلک روغن ما را چو زیتـون می کشد امپراطور ------------------------------------ از جگر خون میــــرود، از دیده، هم چاشنـــــی عشق زرغون می کشد امپراطور ------------------------------------- در اخیر با نوازش معنوی دوستان گرانقدر و فرهیخته  محترمه استاد  مریم امینیان؛ دوکتورس وحیده اطبای   و محترمه بانو Nooria Hudalla  مشاعره من با محترم جوهر به پایان رسید. ************************************************************* درودها بر این طبع لطیف و ذوق سلیم شما دوست نیک سرشت و صاحبدل ...بی ملال وجودتان ، پر توان قلمتان.  عشق یکسـان ناز درویش و تـوانگر می کشـد این تـرازو سـنگ و گوهـر را برابر مـی کـشـد آفـتــاب روز مـحـشـر بــیـشـتـر مـی سـوزدش هرکه اینجا درد و داغ عـشق کـمتر می کـشـد مریم امینیان از کشور ایران ---------------------------------------------------- بسیار مشاعره عالی و جالب ! برای هر دو دوست دانشمند وشاعران گران أرج  میهنم کامیابی وسر فرازی آرزو دارم . وحیده اطبای از کشور آلمان ---------------------------------------------------- شعر از زمر? آفریده‌های انسان است که در پهن? گیتی و در درازنای زمان، همواره انسانها را با فسون‌کاری‌هایش در بند سحر داشته‌است. شعر سخنی است که از دل می‌خیزد و لاجرم بردل می‌نشیند. شعر جوشش جان است و خروش دل که همواره در بستر زمان، بر مسند شکوهمندش در تبلور بوده‌است. شاعران بزرگ منش وطنم محترم جوهر و امپراطور عزیز را هزار ها درود....... Nooria Hudalla از کشور آلمان

درود ها و تحیات قلبی خود را خدمت سروران؛ خبره گان، عزیزان و صاحبدلان تقدیم میدارم.
شب گذشته با شاعر والاگهر و بلند قریحه جلالتمأب محمد نعیم جوهر به استناد وزن و قافیه غزلی را که چند روز پیش سروده بودم

( عشــق مــرا ســوی جنون می کشد

در سری راهی تو به خون می کشد
)

در صفحه ای اجتماعیم مشاعره بدیهه نمودیم، خواستم شما بزرگوارن را نیز از این لحظات شیرین که داشتیم با خبر سازم.

دوشنبه شب 19 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 10 نوامبر 2014 میلادی

---------------------------------------------------------------
((((((((((((((((((((((((((((((((جریان مشــاعره )))))))))))))))))))))))))))))))))

عرض سلام وادب....!
-----------------------

نغمــــــــه? فریــــــاد و فغانِ مرا

دردِ تو‌ از سینه بیرون می کشد

عاقبــــــت از دستی جفا ها یار

قامتی من پیــکر نون می کشد

جوهــــــر بیچاره ز هجــــرانِ تو

از جگرِ سوختـه خون می کشد

 جوهر
----------------------------------
دورد به شاعر گرانقدر و بدیهه سرا عالجناب محمد نعیم جوهر که آوازه ی سحر گفتارش مرز شرق و غرب را شکسته و در محور کهکشان بیدلی راه می پیماید.

جوهـــر و محمود بر یــــــاد رخش

نشه ای تریاک و افیون می کشد

امپراطور
------------------------------------
جوهر و محمود به فرمان تو

یک رقم آواز بیرون می کشد

جوهر
------------------------------------
از کلامی جوهــــــر شیــرین سخن

مهوشان صد جلوه موزون می کشد

امپراطور
--------------------------------------
خامـــه?( محمود )برای( جوهر) اش

دجله را چون رودِ آمــون می کشد

جوهر
--------------------------------------
اکه جان برقرار باشید

دانش و فهــم و هنـر در هـر کجا

گنــج را از خاک قارون می کشد

امپراطور
------------------------------------
قسمتِ نا مهــــــــربانِ بختِ من

دیدنی هـــا را دگرگون می کشد

جوهر
------------------------------------
درود بزرگوار....!

آتشـــــی عشقِ که دارم در جگر

از دماغــــم دود قلیون می کشد

امپراطور
------------------------------------
محمــــودا بی بند و بارهایِ خلق

پای دشمن را ز قانون می کشد

جوهر
------------------------------------
ملتی درمـــــــانده ی ما، در وطن

رنج شادی باز و میمون می کشد

امپراطور
-------------------------------------
خامــــهء محمود من در پخته گی

واژه را از جیب مضمـون می کشد

جوهر
-------------------------------------
ابیات زیبایت نوازشم می کنم اکه جان.!

تن به تقـــــــــدیر الهیء داده ایم

نــاز مـا را ذات بی چون می کشد

امپراطور
-------------------------------------
دستی بی باکِ فلک بـــــار دیگر

ساغر ما را پُــر از خون می کشد

جوهر
------------------------------------
اکه جان به طبع نشه خرام شما درود ها...!

صورت خود را پــــری رو از حیـــا

در نقــــــــابِ شام اکسون می کشد

امپراطور
-----------------------------------
غم مخــــور ای (امپراطورِ) عزیز

ناز ما را چرخِ گـردون می کشد

جوهر
-----------------------------------
شهنشاه شعر و ادب میهنم جوهر صاحب ساغر آرزو هایتان لبریز از باده عشق بادا.

مرکب شاه از سر شوق و هوس

لب گزیدن های خاتون می کشد

امپراطور
------------------------------------
هر چــه می خواهد دلِ تنگـت بگو

نازِ سنگ را فرقِ مجنون می کشد

جوهر
-------------------------------------
مگذر از امـــــروز، فـــردا را که دید

یــــــــار اینجـا ناز اکنون می کشد

امپراطور
-------------------------------------
تیـــغ جوهر دار خود را جوهــــرم

بر سری نابخرد و دُون می کشد

امپراطور
------------------------------------
بس بوُد بی رحم این چرخ فلک

روغن ما را چو زیتـون می کشد

امپراطور
------------------------------------
از جگر خون میــــرود، از دیده، هم

چاشنـــــی عشق زرغون می کشد

امپراطور
-------------------------------------
در اخیر با نوازش معنوی دوستان گرانقدر و فرهیخته 

محترمه استاد  مریم امینیان؛

دوکتورس وحیده اطبای

  و محترمه بانو Nooria Hudalla  مشاعره من با محترم جوهر به پایان رسید.

*************************************************************
درودها بر این طبع لطیف و ذوق سلیم شما دوست نیک سرشت و صاحبدل ...بی ملال وجودتان ، پر توان قلمتان.

عشق یکسـان ناز درویش و تـوانگر می کشـد

این تـرازو سـنگ و گوهـر را برابر مـی کـشـد

آفـتــاب روز مـحـشـر بــیـشـتـر مـی سـوزدش

هرکه اینجا درد و داغ عـشق کـمتر می کـشـد

مریم امینیان

از کشور ایران

----------------------------------------------------
بسیار مشاعره عالی و جالب !
برای هر دو دوست دانشمند وشاعران گران أرج  میهنم کامیابی وسر فرازی آرزو دارم .

وحیده اطبای
از کشور آلمان

----------------------------------------------------
شعر از زمر? آفریده‌های انسان است که در پهن? گیتی و در درازنای زمان، همواره انسانها را با فسون‌کاری‌هایش در بند سحر داشته‌است. شعر سخنی است که از دل می‌خیزد و لاجرم بردل می‌نشیند. شعر جوشش جان است و خروش دل که همواره در بستر زمان، بر مسند شکوهمندش در تبلور بوده‌است. شاعران بزرگ منش وطنم محترم جوهر و امپراطور عزیز را هزار ها درود.......
Nooria Hudalla
از کشور آلمان

[ سه شنبه 93/8/20 ] [ 2:42 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

گـــــــر نمــک از کان قنــاعت رسد -  آدمــــی از جمـــــع زبــون می کشد بیت غزل احمد محمود امپراطور Ahmad Mahmood Imperator شاعر جوان از ولایت لعل خیز و هنر پرور و ادب دوست بدخشان باستان


گـــــــر نمــک از کان قنــاعت رسد

آدمــــی از جمـــــع زبــون می کشد


امپراطور


[ دوشنبه 93/8/19 ] [ 1:28 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 عشق مــــرا ســـــوی جنون می کشد در ســری راهی تـو به خون می کشد درد که از هجــــــر تـــو دارد تنــــــم دل ز همـــه کـــرده فـــــزون می کشد عطـــــر تو تا میــــــرسدم در دمـــاغ از دلـــــــم آرام و ســـــکون می کشد گلشـن زیبــــــای رخت ای پــــــــری خِنــگ خـــــرد را به حرون می کشد از ســـــر و تـــا ناخن پـــــــا ناوکـــم این طپـش سینــــــه جفـــون می کشد طبــع من از سرکشـــی وضع خویش آتـــــش خــــــود را ز درون می کشد بحــــر غــــریونده ی ســــــودای من خار و خس از خویش برون می کشد اهل دل از رنگ دویــی فــــارغ است اطلــس و هـــــم بوقلمــــون می کشد گـــــــر نمک از کـــان قنــــاعت رسد آدمــــــی از جمـــــع زبــون می کشد حلقه ی عشــــاق جهـان جای ماست محمود از این بــزم جبــون می کشد ---------------------------------------- یکشنبه 18عقرب 1393 هجری آفتابی که برابر میشود به 09 نوامبر 2014 میلادی ســـرودم احمد محمود امپراطور


عشق مــــرا ســـــوی جنون می کشد

در ســری راهی تـو به خون می کشد

درد که از هجــــــر تـــو دارد تنــــــم

دل ز همـــه کـــرده فـــــزون می کشد

عطـــــر تو تا میــــــرسدم در دمـــاغ

از دلـــــــم آرام و ســـــکون می کشد

گلشـن زیبــــــای رخت ای پــــــــری

خِنــگ خـــــرد را به حرون می کشد

از ســـــر و تـــا ناخن پـــــــا ناوکـــم

این طپـش سینــــــه جفـــون می کشد

طبــع من از سرکشـــی وضع خویش

آتـــــش خــــــود را ز درون می کشد

بحــــر غــــریونده ی ســــــودای من

خار و خس از خویش برون می کشد

اهل دل از رنگ دویــی فــــارغ است

اطلــس و هـــــم بوقلمــــون می کشد

گـــــــر نمک از کـــان قنــــاعت رسد

آدمــــــی از جمـــــع زبــون می کشد

حلقه ی عشــــاق جهـان جای ماست

محمود از این بــزم جبــون می کشد

----------------------------------------
یکشنبه 18عقرب 1393 هجری آفتابی

که برابر میشود به 09 نوامبر 2014 میلادی

ســـرودم

احمد محمود امپراطور

[ یکشنبه 93/8/18 ] [ 9:40 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

سخن کوتاه احمد محمود امپراطور شاعر جوان و نویسنده از کشور افغانستان  تو با ارزشی   ورنه ثانیه های عمـــــــــــــر  بدیل ندارد.  امپراطور


تو با ارزشی 

 

 

ورنه ثانیه های

 

عمـــــــــــــر

 

بدیل ندارد.


امپراطور

[ شنبه 93/8/17 ] [ 9:3 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 به جواب استقبالیه من  شاعر بزرگوار اکه نازنینم محترم محمد نعیم جوهر چنین نوشتند  از درِ غربت سرای دل به کابل می روم  در دیـارِ عـا شقـانِ پـاکِ بیـدل می روم  می‌روم در سر زمینِ امپراطورانِ شرق  دیـدن (محمودِ)خودبا دسته? گل می‌روم  گـر خـدا خواهدکنم دیـدار استـادِ بزرگ  نزدِسلطانِ زمان افشانده کاکُل می‌روم  من همان بیچاره? هردم شهیدم ای فلک  کز پی دیــدارِ رویش تا به زابل می‌روم  قسمتِ دیــوانــه را آخر رهـا ـکردم ز دل  بـا خرِ لنگِ زمـانـه سوی منزل می‌روم  بهر دیــدارِ رخِ مــاه پیــکر ی شغنانیم  پا برهنه از شبرغان تا سرِ پل می روم  جوهرِ فرمان روای آشتیم من هنوز  بدونِ تیر وتفنگ دنبالِ قاتـل می‌روم --------- محمد نعیم جوهر


به جواب استقبالیه من

شاعر بزرگوار اکه نازنینم محترم محمد نعیم جوهر چنین نوشتند

 
از درِ غربت سرای دل به کابل می روم

در دیـارِ عـا شقـانِ پـاکِ بیـدل می روم

می‌روم در سر زمینِ امپراطورانِ شرق

دیـدن (محمودِ)خودبا دسته ی گل می‌روم

گـر خـدا خواهدکنم دیـدار استـادِ بزرگ

نزدِسلطانِ زمان افشانده کاکُل می‌روم

من همان بیچاره ی هردم شهیدم ای فلک

کز پی دیــدارِ رویش تا به زابل می‌روم

قسمتِ دیــوانــه را آخر رهـا ـکردم ز دل

بـا خرِ لنگِ زمـانـه سوی منزل می‌روم

بهر دیــدارِ رخِ مــاه پیــکر ی شغنانیم

پا برهنه از شبرغان تا سرِ پل می روم

جوهرِ فرمان روای آشتیم من هنوز

بدونِ تیر وتفنگ دنبالِ قاتـل می‌روم

---------

محمد نعیم جوهر


[ جمعه 93/8/16 ] [ 2:22 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
به استقبال  دوست خردمند؛ شاعر والاگهر،

برادر عزیز و بزرگوارم جلالتمأب

محترم محمد نعیم جوهر

که عزم سفر به کشور را دارند و اولویت سفرش شان

را دیدار من عنوان نمودند سرودم.

به استقبال از سفر دوست خردمند؛ شاعر والاگهر، برادر عزیز و بزرگوارم جلالتمأب محترم محمد نعیم جوهر که عزم سفر به کشور را دارند و اولویت سفرش شان را دیدار من عنوان نمودند سرودم. جـان و جانــــانه و آن یـــــار کهن می آید  جوهـــر ِ مُلک معـــــانی به وطن می آید  میرسد عطرِ گل عشق و نسیـمِ سحری فصل سبـــزینِ بهـــــاران و چمن می آید غنچـه های خرد از سحِر طبـــعِ موزونش به ســر شـاخ چو بلبل به سخن می آید آشیــــان داردی در قــــاف کمالات و هنر  به تماشــا دلـــی سوختــــه تن می آید  سوی پامیـــــر بلند مرتبـه و لعل بدخش کــــوهِ المــــــــاسِ ادب، دُر یمن می آید  هست آرامشی روح و تن من گفتـــهء او یدی بیضـــا دمی عیسی به بدن می آید شــــاد گردد دل محمود به دیـدار رخ اش داروی غصـــــه و انجــــــام محن می آید  --------------------------------------------- چهارشنبه 14 عقرب 1393 هجری آفتابی  که برابر میشود به 05 نوامبر 2014 میلادی ســــــرودم  احمد محمود امپراطور


جـان و جانــــانه و آن یـــار کهن می آید

جوهـــر ِ مُلک معـــــانی به وطن می آید

میرسد عطرِ گل عشق و نسیـــمِ سحری

فصل سبـــزینِ بهـــــاران و چمن می آید

غنچـه های خرد از سحِر طبـعِ موزونش

به ســر شـاخ چو بلبل به سخن می آید

آشیــــان داردی در قــــاف کمالات و هنر

به تماشــا دلـــی سوختــــه تن می آید

سوی پامیـــــر بلند مرتبـه و لعل بدخش

کــــوهِ المــــــــاسِ ادب، دُر یمن می آید

به چمن زار وطن بعد گذشت چند سال

سر و سرمست تک آهوی ختن می آید

گل سوری وشقایق شده مست و مخمور

پارســـا دامن این دشــت و دمن می آید

هست آرامشی روح و تن من گفتـــهء او

یدی بیضـــا دمی عیسی به بدن می آید

شــــاد گردد دل محمود به دیـدار رخ اش

داروی غصـــــه و انجــــــام محن می آید

----------------------------
چهارشنبه 14 عقرب 1393 هجری آفتابی

که برابر میشود به 05 نوامبر 2014 میلادی

ســــــرودم

احمد محمود امپراطور

[ چهارشنبه 93/8/14 ] [ 8:9 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

بند مسدس:

ناله های لعل بدخشان احمد محمود امپراطور lali badakhshan   خوش هـوای نوبهــاران ِ جوانی و شباب  ناز ِ معشوقان ِ سیمین پیکر ِ با آب و تاب   دل به یک شور طپیدن داردی صد انقلاب   می تــراود از جبین شرم عطری از گلاب   ساقیا می  را پیـــاپی ریــز در مینای من  مطربا چنگ بزن از سر رود سودای من

خوش هـوای نوبهــاران ِ جوانی و شباب

ناز ِ معشوقان ِ سیمین پیکر ِ با آب و تاب 

دل به یک شور طپیدن داردی صد انقلاب 

می تــراود از جبین شرم عطری از گلاب 

ساقیا می  را پیـــاپی ریــز در مینای من

مطربا چنگ بزن از سر رود سودای من

-----------

امپراطور


[ دوشنبه 93/8/12 ] [ 2:14 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 از دست به سرت دلم پُریشان گشته  مرغِ دلِ من به سینـــــه بریان گشته  ای کـاش نصیبِ من شود درد وغمت  گل موره? دیــــــــده ام بگریان گشته ----------------------------- بداهه  با عرض حرمت جوهر   بجواب بداهه جوهر بزرگوار  در جوهــــــر معنی نور ِ گلفام تویی  شیرین سخن و بداهـــه پیغام تویی  قوت دهی این شکسته دل میباشی  هم زیور و هم شوکت و الهام تویی ------------------------------ بداهه  با سپاس و احترام  امپراطور ______________  نا پخته?،پختـــــه تر ز هــر خام تویی  رنگین سخن و پیـــــــرو خیام تویی  محمود صفت دراین جهـــانِ پُر غم  بر درد ِ دلــــــــــم دوای آرام تویی  -----------------------------  بداهه  جوهر    دُردی کشی تنگی باده و جام تویی  در جوهــــر عشق شــور الهام تویی  نا پُختـــه و پُختـــه از سخن دانی تو  داننــــد که در بداهــــــه پدرام تویی ----------------------------- بداهه  امپراطور  بر نالـــــه ی دل گرفتـه پیغام تویی  بر شعـــر شکسته پایم الهام تویی  یوسف صفتِ زمانه ی، ای محمود  محبوب ِ فرشتــه ی درِ شام تویی ----------------------------- بداهه  جوهر  دل دهی و دل افروز و دل آرام تویی  در چتری دلم ستاره ای شام تویی  شادم که به جوهر تو هستم مایل  در شعر و ترانـــه رنگِ الهام تویی ----------------------------- بداهه  امپراطور


از دست به سرت دلم پُریشان گشته

مرغِ دلِ من به سینـــــه بریان گشته

ای کـاش نصیبِ من شود درد وغمت

گل موره ی دیــــــــده ام بگریان گشته
-----------------------------
بداهه

با عرض حرمت جوهر


بجواب بداهه جوهر بزرگوار

در جوهــــــر معنی نور ِ گلفام تویی

شیرین سخن و بداهـــه پیغام تویی

قوت دهی این شکسته دل میباشی

هم زیور و هم شوکت و الهام تویی
------------------------------
بداهه

با سپاس و احترام

امپراطور
______________


نا پخته?،پختـــــه تر ز هــر خام تویی

رنگین سخن و پیـــــــرو خیام تویی

محمود صفت دراین جهـــانِ پُر غم

بر درد ِ دلــــــــــم دوای آرام تویی

-----------------------------

بداهه

جوهر




دُردی کشی تنگی باده و جام تویی

در جوهــــر عشق شــور الهام تویی

نا پُختـــه و پُختـــه از سخن دانی تو

داننــــد که در بداهــــــه پدرام تویی
 
-----------------------------
بداهه

امپراطور

بر نالـــــه ی دل گرفتـه پیغام تویی

بر شعـــر شکسته پایم الهام تویی

یوسف صفتِ زمانه ی، ای محمود

محبوب ِ فرشتــه ی درِ شام تویی

-----------------------------
بداهه

جوهر


دل دهی و دل افروز و دل آرام تویی

در چتری دلم ستاره ای شام تویی

شادم که به جوهر تو هستم مایل

در شعر و ترانـــه رنگِ الهام تویی
-----------------------------
بداهه

امپراطور

[ دوشنبه 93/8/12 ] [ 1:18 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 معبود یکی و؛ دل یکی، عشق یکی  -  سجــاده بـِدر، قبـــله نما را بـِشکن بیت غزل احمد محمود امپراطور


معبود یکی و؛ دل یکی، عشق یکی

سجــاده بـِدر، قبـــله نما را بـِشکن

امپراطور

[ یکشنبه 93/8/11 ] [ 1:2 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 124
بازدید دیروز: 388
کل بازدیدها: 1212994