سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 در این دار جهان نامِ نیکو بهِ  ز آبِ زندگـــــــانی آبــــرو بهِ  غزل احمد محمود امپراطور امپراطور


در این دار جهان نامِ نیکو بهِ

ز آبِ زندگـــــــانی آبــــرو بهِ

امپراطور


[ دوشنبه 99/3/12 ] [ 9:12 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

تصویر احمد محمود امپراطور از تلویزیون طلوع  برنامه طلوع نیوز   دل یـــــــــار، یـــــــاری نباشد نباشد کـــــه یـــــاری به زاری نباشد نباشد به دلـــــداری دل دار، دل را بــــــــده دلــــــت ایلجـــــــــــاری نباشد نباشد نمک ریـــــــــــز در پــاره های جگر ز کس غمگســـــــــــاری نباشد نباشد رخِ زرد خود جشـــــن پائیــــــــز گیر هــــــــوایت بهــــــــــاری نباشد نباشد دو پا بـــــا دو پای دیـــــگر ضم مکن خـــــر حرص بـــــــــاری نباشد نباشد تو معشـــــوقِ عاشــــــق خریدار باش سرشــــــــک ات انـــاری نباشد نباشد خودت بر خودت حمد و یاسین بخوان به ختـــــمِ تــــــو قــــاری نباشد نباشد نمـــــــازی جنـــــازه نـکردن نـکردن بمــــان ســـــوگــــــواری نباشد نباشد به زر می شــــــود دانش آمـــــوختن نبـــــــــــوغ افتخــــــاری نباشد نباشد به هیـــــچ خودت حاتــــــم طای باش تـــــو را میش و چـــاری نباشد نباشد روان تــــــــو محمـــــــود آرام بـــــاد بیـــــــــان ات شعــــاری نباشد نباشد _____________________ دوشنبه 22 ثور 1399 خورشیدی که برابر میشود به 11می 2020 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


دل یـــــــــار  یـــــــاری نباشد نباشد

کـــــه یـــــاری به زاری نباشد نباشد

به دلـــــداری دل دار، دل را بــــــــده

دلــــــت ایلجـــــــــــاری نباشد نباشد

نمک ریـــــــــــز در پــاره های جگر

ز کس غمگســـــــــــاری نباشد نباشد

رخِ زرد خود جشـــــن پائیــــــــز گیر

هــــــــوایت بهــــــــــاری نباشد نباشد

دو پا بـــــا دو پای دیـــــگر ضم مکن

خـــــر حرص بـــــــــاری نباشد نباشد

تو معشـــــوقِ عاشــــــق خریدار باش

سرشــــــــک ات انـــاری نباشد نباشد

خودت بر خودت حمد و یاسین بخوان

به ختـــــمِ تــــــو قــــاری نباشد نباشد

نمـــــــازی جنـــــازه نـکردن نـکردن

بمــــان ســـــوگــــــواری نباشد نباشد

به زر می شــــــود دانش آمـــــوختن

نبـــــــــــوغ افتخــــــاری نباشد نباشد

به هیـــــچ خودت حاتــــــم طای باش

تـــــو را میش و چـــاری نباشد نباشد

روان تــــــــو محمـــــــود آرام بـــــاد

بیـــــــــان ات شعــــاری نباشد نباشد
_____________________

دوشنبه 22 ثور 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 11می 2020 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ چهارشنبه 99/2/24 ] [ 11:1 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ?نِ الرَّحِیمِ  غزل به ترجمه سوره مبارکه  وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا  *******************  سوگند به روشنــــــــــــایی خـورشیدش  سوگند به مـــــاه کــــه در پـــی تاییدش  سوگند به روز، چون زمین روشن کرد  سوگند به شب، چو پـرده بـــر پوشیدش  سوگند به آسمــــان و، افـراشتــــــه اش  سوگند به زمیــن و آنکه گستــــردیدش  سوگند به نفس و آفـــــــــریننــــــــده او  تقـــــوا بکنی نمی رســــــــــد تهدیدش  با پاکـــی نفس خـــود سعـــــــادت یابی  آلــــــوده کســـــان همی کنـــد نومیدش  چون قـــوم ثمود طاغی و کــــذب نکن  چون می برســــد بــلای بـــــا تمدیدش  از قاصـــــد حق سخن ز دل نشنیــــدن  سر بـاز زدن ز حـــــکم و از توحیدش  رحـــــمِ نکند خدا به بیــــــداد گــــران  محمود رســـــد بـــه مسنــــــــد امیدش ----------------------------------  سه شنبه 16 ثور 1399 خورشیدی  که برابر میشود به 05 می 2020 ترسایی  سرودم  احمد محمود امپراطور


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

غزل به ترجمه سوره مبارکه

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا

*******************

سوگند به روشنــــــــــــایی خـورشیدش

سوگند به مـــــاه کــــه در پـــی تاییدش

سوگند به روز، چون زمین روشن کرد

سوگند به شب، چو پـرده بـــر پوشیدش

سوگند به آسمــــان و، افـراشتــــــه اش

سوگند به زمیــن و آنکه گستــــردیدش

سوگند به نفس و آفـــــــــریننــــــــده او

تقـــــوا بکنی نمی رســــــــــد تهدیدش

با پاکـــی نفس خـــود سعـــــــادت یابی

آلــــــوده کســـــان همی کنـــد نومیدش

چون قـــوم ثمود طاغی و کــــذب نکن

چون می برســــد بــلای بـــــا تمدیدش

از قاصـــــد حق سخن ز دل نشنیــــدن

سر بـاز زدن ز حـــــکم و از توحیدش

رحـــــمِ نکند خدا به بیــــــداد گــــران

محمود رســـــد بـــه مسنــــــــد امیدش
----------------------------------

سه شنبه 16 ثور 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 05 می 2020 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ چهارشنبه 99/2/24 ] [ 10:38 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  یاد آن روزگاران بخیر  من شش سال داشتم  و با محبت فراوان دست  به گردان حضرت قبله ام (شیر احمد یاور کنگورچی)  کردم  و عکس ما را اخذ نمودند.  و آن جوان ایستاده برادرم احمد شاه است.  زندگی با عشق، محبت و ادب جریان داشت  شهر زیبا کابل آخرین سال خوشبختی و آرامش خود را سپری میکرد  و عقربه های ساعت آمدن جنگ خونریزی خانه به خانه را فریاد میزد.  روز های بهاری داشت ختم میشد و تابستان پر بار و با برکت آهسته، آهسته از راه میرسید.  اقامتگاه ما جای امنی بود و پدرم بر مقام سلطنت خود هر ساعت و هر لحظه ادب و معرفت با نوازش و لبخند برایم هدیه میکرد.  عطر شبو و رایحه گل رُز فضای حویلی را معطر می نمود و گرگ وفادار ما که نینو NINO نام داشت پاس وفاداری را ادا می کرد.  زندگی کودکانه ای من از همین مکان و زیر سایه آن مرد بزرگ جوانه کشید.  پروردگار عالمیان روح پدرم را با جمیع گذشتگان تا قیام قیامت در لفافه های رحمانیتش شاد و آرام داشته باشد.  موقعیت و تاریخ تصویر:  کارته_سوم_شهر_کابل  سال 1369 هجری خورشیدی  با مهر  احمد_محمود_امپراطور


یاد آن روزگاران بخیر

من شش سال داشتم

و با محبت فراوان دست

به گردان حضرت قبله ام (شیر احمد یاور کنگورچی)

کردم

و عکس ما را اخذ نمودند.

و آن جوان ایستاده برادرم احمد شاه است.

زندگی با عشق، محبت و ادب جریان داشت

شهر زیبا کابل آخرین سال خوشبختی و آرامش خود را سپری میکرد

و عقربه های ساعت آمدن جنگ خونریزی خانه به خانه را فریاد میزد.

روز های بهاری داشت ختم میشد و تابستان پر بار و با برکت آهسته، آهسته از راه میرسید.

اقامتگاه ما جای امنی بود و پدرم بر مقام سلطنت خود هر ساعت و هر لحظه ادب و معرفت با نوازش و لبخند برایم هدیه میکرد.

عطر شبو و رایحه گل رُز فضای حویلی را معطر می نمود و گرگ وفادار ما که نینو NINO نام داشت پاس وفاداری را ادا می کرد.

زندگی کودکانه ای من از همین مکان و زیر سایه آن مرد بزرگ جوانه کشید.

پروردگار عالمیان روح پدرم را با جمیع گذشتگان تا قیام قیامت در لفافه های رحمانیتش شاد و آرام داشته باشد.

موقعیت و تاریخ تصویر:

کارته_سوم_شهر_کابل

سال 1369 هجری خورشیدی

با مهر

احمد محمود امپراطور


[ چهارشنبه 99/2/24 ] [ 10:29 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  مستزاد:  گشتـــم خبـر که گــاه، گــاه می آیی - - پنهــان، پنهـان  بی توســــن و، بـدونِ سپاه می آیی - - آســان، آســـان  لیلی وش من دلم برایت خون است - - آه مجنون است  در شـــامِ فــراق چون پگاه می آیی - - تابـــان، تابــان  اینبــار که آمـــدی کنـــارم می باش - - دل را مخراش  کی گردی نهان چو پادشـاه می آیی - - قربــان، قربـان  محمود به مذهبِ تــــو باشد پیــــرو - - دیـگر تو مـرو  یوسف شـده ای، نـورِ نگاه می آیی - - کنعـان، کنعـان --------------------------------- ----------  سه شنبه 26 حمل 1399 خورشیدی  که برابر میشود به 14 اپریل 2020 ترسایی  سرودم  احمد محمود امپراطور


مستزاد:

گشتـــم خبـر که گــاه، گــاه می آیی - - پنهــان، پنهـان

بی توســــن و، بـدونِ سپاه می آیی - - آســان، آســـان

لیلی وش من دلم برایت خون است - - آه مجنون است

در شـــامِ فــراق چون پگاه می آیی - - تابـــان، تابــان

اینبــار که آمـــدی کنـــارم می باش - - دل را مخراش

کی گردی نهان چو پادشـاه می آیی - - قربــان، قربـان

محمود به مذهبِ تــــو باشد پیــــرو - - دیـگر تو مـرو

یوسف شـده ای، نـورِ نگاه می آیی - - کنعـان، کنعـان
--------------------------------- ----------

سه شنبه 26 حمل 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 14 اپریل 2020 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ چهارشنبه 99/1/27 ] [ 9:55 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

به روی نعش خود هر کس جنازه میخواند به وضــع بی کســی مرگبــــار گریه کنیم احمد محمود امپراطور


به روی نعش خود هر کس جنازه میخواند

به وضــع بی کســی مرگبــــار گریه کنیم

امپراطور


[ دوشنبه 99/1/25 ] [ 10:14 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  بیــــا به درگـــــه ای پروردگار گریه کنیم بیــــا به روزی بــــدی روزگار گریه کنیم فریب روشنیء شمع کشتـــــــه را نخوریم به صبح تیــــره تــر از شام تار گریه کنیم در این بهار که کمتر ز روز محشر نیست چو رعد و برق به لیـل و نهار گریه کنیم طـــراوتِ چمـــن و بــاغ میـرود از دست به شاخه شاخه ای کـاج و چنار گریه کنیم به آن فقیـــــر که افتـــاده در حوالــی شهر بـــدان غنــــی که ندارد وقـــار گریه کنیم به زخم هـــــــای تن خلق الیتـــــام شــویم به چشم چـار مهــــاجر، دیـــار گریه کنیم به حال زار سیاســـی وشــــان بی تدبیـــر به وضــــــع ملت زیـــــر فشار گریه کنیم کجـــــا رویم که بــــا درد مبتــــــلا نشویم چه ها کنیم و چه سازیـم و چار گریه کنیم شدیم دست و گریبــــان به درد خون آشـام به بختِ نـــا رسِ آفت ســـــوار گریه کنیم به روی نعش خود هر کس جنازه میخواند به وضــع بی کســیء مرگبـــار گریه کنیم به گریه، گریه قیـــام و رکوع به پا سازیم به سجده، سجده به درگاهی یار گریه کنیم به روی سنگ لحد رخ نهــــاده ای محمود بیــــا به نیستــی خــود مــــزار گریه کنیم -------------------------------------- بامداد یکشنبه 24 حمل 1399 خورشیدی که برابر میشود به 12 آپریل 2020 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور

بیــــا به درگـــــه ای پروردگار گریه کنیم

بیــــا به روزی بــــدی روزگار گریه کنیم

فریب روشنیء شمع کشتـــــــه را نخوریم

به صبح تیــــره تــر از شام تار گریه کنیم

در این بهار که کمتر ز روز محشر نیست

چو رعد و برق به لیـل و نهار گریه کنیم

طـــراوتِ چمـــن و بــاغ میـرود از دست

به شاخه شاخه ای کـاج و چنار گریه کنیم

به آن فقیـــــر که افتـــاده در حوالــی شهر

بـــدان غنــــی که ندارد وقـــار گریه کنیم

به زخم هـــــــای تن خلق الیتـــــام شــویم

به چشم چـار مهــــاجر، دیـــار گریه کنیم

به حال زار سیاســـی وشــــان بی تدبیـــر

به وضــــــع ملت زیـــــر فشار گریه کنیم

کجـــــا رویم که بــــا درد مبتــــــلا نشویم

چه ها کنیم و چه سازیـم و چار گریه کنیم

شدیم دست و گریبــــان به درد خون آشـام

به بختِ نـــا رسِ آفت ســـــوار گریه کنیم

به روی نعش خود هر کس جنازه میخواند

به وضــع بی کســیء مرگبـــار گریه کنیم

به گریه، گریه قیـــام و رکوع به پا سازیم

به سجده، سجده به درگاهی یار گریه کنیم

به روی سنگ لحد رخ نهــــاده ای محمود

بیــــا به نیستــی خــود مــــزار گریه کنیم
--------------------------------------
بامداد یکشنبه 24 حمل 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 12 آپریل 2020 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور



[ دوشنبه 99/1/25 ] [ 10:6 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
 ز عشق اش یک عمر شد دل میان موج خون دارم نفس می ســوزم و از سعــــی طاقت رهنمون دارم مـــــرا از بیســـوادی ره ندادن ســـــوی دانشــــگاه ولــــی امــــــــروز از بی دانشــــی دارالفنون دارم دعــــا کـــن من بمیــــرم ختــــم گردد ماجــرای ما اگـــــر چه تا قیـــــامت منـــــزلی در ارغنون دارم بخواهی یا نخواهی چون غبـــــــار هر جا پریشانم نهـــــان در ذره ام جولان صــــد دشت جنون دارم فراغت کو خیـــــــال دل پر از ســــــوادی عالم را به هر جا بشکند دل شیشــــــه ای در آزمون دارم مرا اوهــــــام میــــگرد ز بس در اجتماع هـــر دم تفــــــــکر همـــــــــرهی احباب در حد قرون دارم عرق آلـــــود و پر اشک و پرشان حال و پر دردم عجــــب بایـــد نـــکردن آشیــــــان بی ستون دارم صراحی مشـــــــربم در کوی دلبـر سجده ها سازم نگیـــن در خاتـــــــم طالــــع ز بخت واژگون دارم لبــــــاس فقر بر تن وجــــدِ استغنــــــــاست منـــالم به کم آســـــوده ام با کمتـــرین هایش سکون دارم زمستــــــــانم بهارست و بهارم روضه ی رضوان به چشـــم بستــــه ای خود آسماــــــن نیلگون دارم ســــرم شد امپراطور و تنـــــم محمود و جان احمد دو عــالم شـــــور هستی در خم عشقش فزون دارم ------------------------------------------- بامداد چهارشنبه 20 حمل 1399 خورشیدی که برابر میشود به 08 آپریل 2020 ترسایی احمد محمود امپراطور


ز عشق اش یک عمر شد دل میان موج خون دارم

نفس می ســوزم و از سعــــی طاقت رهنمون دارم

مـــــرا از بیســـوادی ره ندادن ســـــوی دانشــــگاه

ولــــی امــــــــروز از بی دانشــــی دارالفنون دارم

دعــــا کـــن من بمیــــرم ختــــم گردد ماجــرای ما

اگـــــر چه تا قیـــــامت منـــــزلی در ارغنون دارم

بخواهی یا نخواهی چون غبـــــــار هر جا پریشانم

نهـــــان در ذره ام جولان صــــد دشت جنون دارم

فراغت کو خیـــــــال دل پر از ســــــوادی عالم را

به هر جا بشکند دل شیشــــــه ای در آزمون دارم

مرا اوهــــــام میــــگرد ز بس در اجتماع هـــر دم

تفــــــــکر همـــــــــرهی احباب در حد قرون دارم

عرق آلـــــود و پر اشک و پرشان حال و پر دردم

عجــــب بایـــد نـــکردن آشیــــــان بی ستون دارم

صراحی مشـــــــربم در کوی دلبـر سجده ها سازم

نگیـــن در خاتـــــــم طالــــع ز بخت واژگون دارم

لبــــــاس فقر بر تن وجــــدِ استغنــــــــاست منـــالم

به کم آســـــوده ام با کمتـــرین هایش سکون دارم

زمستــــــــانم بهارست و بهارم روضه ی رضوان

به چشـــم بستــــه ای خود آسمـــــــان نیلگون دارم

ســــرم شد امپراطور و تنـــــم محمود و جان احمد

دو عــالم شـــــور هستی در خم عشقش فزون دارم
-------------------------------------------

بامداد چهارشنبه 20 حمل 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 08 آپریل 2020 ترسایی

احمد محمود امپراطور

[ جمعه 99/1/22 ] [ 3:13 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

روزیکه من ز درگهی عشقت بدر شدم در کوچــه های در بـدری در بدر شدم با نردبـــانِ نالــــه برفتــــم ز خویشتن تا جـــــای که ز عالــــمِ بـالا خبر شدم آنجا که سوخت کــامِ من از آتش فراق از آبِ دیـــده نخـلی امیــــدِ گهـــر شدم در موج حادثــــات شکستـــم هزار بار امــــا هــــزار بــار به ره پی سپر شدم از کانِ واژگـانِ سخن عشق چیــــده ام با کـاروانِ بیت و غـــزل همفسر شدم محمود بی مقـــاتله در گــــردش زمان با جیب خالــی صاحبِ گنــجِ هنر شدم ----------------------------------- سه شنبه 19 حمل 1399 خورشیدی که برابر میشود به 07 اپریل 2020 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور
New photo of Ahmad Mahmood IMPERARTOR  عکس جدید احمد محمود امپراطور 2020


روزیکه من ز درگهی عشقت بدر شدم

در کوچــه های در بـدری در بدر شدم

با نردبـــانِ نالــــه برفتــــم ز خویشتن

تا جـــــای که ز عالــــمِ بـالا خبر شدم

آنجا که سوخت کــامِ من از آتش فراق

از آبِ دیـــده نخـلی امیــــدِ گهـــر شدم

در موج حادثــــات شکستـــم هزار بار

امــــا هــــزار بــار به ره پی سپر شدم

از کانِ واژگـانِ سخن عشق چیــــده ام

با کـاروانِ بیت و غـــزل همفسر شدم

محمود بی مقـــاتله در گــــردش زمان

با جیب خالــی صاحبِ گنــجِ هنر شدم
-----------------------------------

سه شنبه 19 حمل 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 07 اپریل 2020 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ سه شنبه 99/1/19 ] [ 4:22 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

جمــــــعِ در اجتمــــاعِ ز هـــــم پاره پاره ایم  چیـــــزی به ذهن‌ من نرسد غیـــر این کلام  ته مانـــــده ای حســــادتِ جهــلِ دوبــاره ایم  حتـــا طنابِ یک خــرِ لنگ نیست دست مان  لیکن بفــــکرِ موتــــــر و ریل و طیـــاره ایم  یک گــــام هم به خیر و صلاح بـــر نداشتیم  در بستــی هــــــای خود ســـرِ نفسِ اماره ایم  در شهـــــرِ خویش دست به ویرانگری زنیم  در مُلکِ غیــــر نوکــــرِ در صف قطاره ایم  در گوشه گوشه کشور ما جنگ و آتش است  مــــا در غــمِ فلسطین و هنــــد و شهـاره ایم  بــا نیـــم نان جــو به گــــدایی نفس کشیــــم  در اداء به فتــــــــــح سمـــــا و سیـــــاره ایم  از ما چه مانده غیر همین لاف و خود سری  تاریــــخِ پر تشنــــج و در خون اجــاره ایم  هـــــر روز، مـــا به خونِ جــگر ناشتا کنیم  هر شــــام، در مصیبتِ خویش و تبــاره ایم  والله که ننــــگِ عالــــم و خاتــــم شدیم مـــا  از بس شقــــی و عاصی و کوته نظاره ایم  آن مـــردمانِ مُلکِ دگـــــر رفت تا به چــــرخ  مایـــــان هنــــوز در خـرِ شیطان سواره ایم  محمود سیـــر و پونه کشیــــدی درین غزل  آری به پیش اهلِ جهــــــان هیــــچ کاره ایم ----------------------------------------  چهارشنبه 06 حمل 1399 خورشیدی  که برابر میشود به 25 مارچ 2020 ترسایی  سرودم  احمد محمود امپراطور

مـــا در میـــــانِ اهــــلِ بشـــــر بد گذاره ایم

جمــــــعِ در اجتمــــاعِ ز هـــــم پاره پاره ایم

چیـــــزی به ذهن‌ من نرسد غیـــر این کلام

ته مانـــــده ای حســــادتِ جهــلِ دوبــاره ایم

حتـــا طنابِ یک خــرِ لنگ نیست دست مان

لیکن بفــــکرِ موتــــــر و ریل و طیـــاره ایم

یک گــــام هم به خیر و صلاح بـــر نداشتیم

در بستــی هــــــای خود ســـرِ نفسِ اماره ایم

در شهـــــرِ خویش دست به ویرانگری زنیم

در مُلکِ غیــــر نوکــــرِ در صف قطاره ایم

در گوشه گوشه کشور ما جنگ و آتش است

مــــا در غــمِ فلسطین و هنــــد و شهـاره ایم

بــا نیـــم نان جــو به گــــدایی نفس کشیــــم

در اداء به فتــــــــــح سمـــــا و سیـــــاره ایم

از ما چه مانده غیر همین لاف و خود سری

تاریــــخِ پر تشنــــج و در خون اجــاره ایم

هـــــر روز، مـــا به خونِ جــگر ناشتا کنیم

هر شــــام، در مصیبتِ خویش و تبــاره ایم

والله که ننــــگِ عالــــم و خاتــــم شدیم مـــا

از بس شقــــی و عاصی و کوته نظاره ایم

آن مـــردمانِ مُلکِ دگـــــر رفت تا به چــــرخ

مایـــــان هنــــوز در خـرِ شیطان سواره ایم

محمود سیـــر و پونه کشیــــدی درین غزل

آری به پیش اهلِ جهــــــان هیــــچ کاره ایم

----------------------------------------

چهارشنبه 06 حمل 1399 خورشیدی

که برابر میشود به 25 مارچ 2020 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور




[ پنج شنبه 99/1/7 ] [ 2:42 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 102
بازدید دیروز: 60
کل بازدیدها: 1254157