سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

نفس تا میکشم این سینه ام افگار میگردد - دل دیوانه ام در کوچه های یار میگردد - احمد محمود امپراطور

نفس تا میکشم سوزِ دلم بسیار میگردد

دل دیوانه ام در کوچه ی دلدار میگردد


امپراطور


[ سه شنبه 92/7/30 ] [ 10:37 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

بهشت قلب من را آتش هجرت جهنم کرد .... احمد محمود امپراطور


بهشــــــــت قلب من را


      آتش هجـــــــرت


             جهنــــــــم کرد..



                                 امپراطور


[ سه شنبه 92/7/30 ] [ 5:19 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

مخمس: احمد محمود امپراطور بر غــزل: محمد نعیــــــــم جوهر =================== تــا اوج چــــرخ غلغــله برپــــا کنم کم است جان را فــدای ســــــــرو دلآرا کنم کم است روح و روان ســـــوی مسیحا کنم کم است دل را غــلام درگـــــــــــهء لیلا کنم کم است مجنون صفت روانـــــهء صحرا کنم کم است -------------------------------------------- عشق تو شعــله ور شده است آتشین من افتــــــــــــــاده است مدعیـــان در کمین من ای هست بودی زندگی، ایمـــان و دین من گـــرد غبـــــــــــــــار راهی تــــــرا نازنین من با نـاز عاشقـــــــــــانه دلآسا کنم کم است -------------------------------------------- چشمم بخون نشستـــه چو رنگ حنای تو اکسیـــــــــــر و کیمیاست کفِ خاکِ پای تو میــــــــــــــرم بیــاد عشوه و نــاز و حیای تو در ســــر زمیـــن عشـق به پاس وفـــای تو خود را فــــدای نرگس شهـلا کنم کم است -------------------------------------------- صـــــــــد آفـرین بـــــــر دل ِ صبــــر آزمای من این سینه رشحه رشحه شد از داغهای من ای دهـــــــــــــر این بُودَ همــه راز بقای من؟ از دست رنجــت ای فلک پُــــــر جفــای من ترک جهـان و مـــــــــردم دنیا کنم کم است -------------------------------------------- هستم به نـــــــــام زنده و من سر بریده ام چون موج اشک از ســــــر ِمژگان چکیده ام از دوستــــــــــان و مدعیــــــان من بریده ام بهـــــــــــــــــر عـــلاج زندگی نــــــور ِدیده ام جان را به کف گرفته و سـودا کنم کم است -------------------------------------------- صبـــــرم به سر رسیده از این دهر فتنه خیز یــــــــا کن دوای دردم و یـــــــا خون من بریز عطر امیــــــد را به در و درگـــــــــه هم ببیز این قلبِ خون چکانِ خود، ای خواهـــرِ عزیز خـــاکِ درِ عنــــــــــــایتِ زیبا کنم کم است -------------------------------------------- این طــالعِ نحس و پُــــــــــر از سوزِ خویشرا این قسمتِ درد و غـــــــــم افــــروز خویشرا این آرزو ِ ناشــــــــده پیـــــــــــــــروز ِخویشرا این بخت نابکـــار و سیـــــــــــه روزِ خویشرا بی آبـــــــــــرو نموده و رسوا کنم کم است -------------------------------------------- آتش دمَـــــد به مزرعــــــــــه و گلشن رقیب تیــــــــــــغ تبـــــاهی کـاش زند گردن رقیب تا آسمـــــان بلنــــــــــد شــود شیون رقیب روز ِ اگــــــــــــــر بجــــای خـودم دامن رقیب تسلیم درد و رنج و بلا هـــــا کنم کم است -------------------------------------------- صــــــــــــــد گلشن آرزوِ گــل نو بهار خویش بیتـــــابیء وصـــــــلِ دلِ بیقـــــــــرار خویش تا آسمان برم همـــــــــه گرد و غبار خویش قلبِ شکستــــــــــه و جگر داغـــدار خویش قربـــــان نام پـــاک تو لیـــــلا کنم کم است -------------------------------------------- تا در هوای تو نفســـــــم تنگ گشته است قامت شکستــه و کمرم چنگ گشته است یعنـی که زندگانی به من ننگ گشته است بر آن دلِ که در بــــــر تو سنگ گشته است مـــــرگ از خدای خویش تمنا کنم کم است -------------------------------------------- محمــود اوفتـــــــــــاده بــه آه و ثنــــــــای تو در خاطــــــــرش نظـــاره و لب خند های تو گوش دلش پُــــــر است ز نقــــــد و نوای تو صد بــــار اگر که "جوهــــر" یوسف نمای تو زندانیش به امــــــــــر زلیخــا کنم کم است -------------------------------------------- بامداد 17 حمل 1392 هجری خورشیدی که برابر میشود به 06 اپریل 2013 میلادی احمد محمود امپراطور افغانستان



تــا اوج چــــرخ غلغــله برپــــا کنم کم است


جان را فــدای ســــــــرو دلآرا کنم کم است


روح و روان ســـــوی مسیحا کنم کم است


دل را غــلام درگـــــــــــهء لیلا کنم کم است


مجنون صفت روانـــــهء صحرا کنم کم است


*******


عشق تو شعــله ور شده است آتشین من


افتــــــــــــــاده است مدعیـــان در کمین من


ای هست بودی زندگی، ایمـــان و دین من


گـــرد غبـــــــــــــار راهی تــــــرا نازنین من


با نـاز عاشقـــــــــــانه دلآسا کنم کم است


*******


چشمم بخون نشستـــه چو رنگ حنای تو


اکسیـــــــــــر و کیمیاست کفِ خاکِ پای تو


میــــــــــــــرم بیــاد عشوه و نــاز و حیای تو


در ســــر زمیـــن عشـق به پاس وفـــای تو


خود را فــــدای نرگس شهـلا کنم کم است


*******


صــــد آفـرین بـــــــر دل ِ صبــــر آزمای من


این سینه رشحه رشحه شد از داغهای من


ای دهـــــــــــــر این بُودَ همــه راز بقای من؟


از دست رنجــت ای فلک پُــــــر جفــای من


ترک جهـان و مـــــــــردم دنیا کنم کم است


*******


هستم به نـــــــــام زنده و من سر بریده ام


چون موج اشک از ســــــر ِمژگان چکیده ام


از دوستــــــــــان و مدعیــــــان من بریده ام


بهـــــــــــــــــر عـــلاج زندگی نــــــور ِدیده ام


جان را به کف گرفته و سـودا کنم کم است


*******


صبـــــرم به سر رسیده از این دهر فتنه خیز


یــــــــا کن دوای دردم و یـــــــا خون من بریز


عطر امیــــــد را به در و درگـــــــــه هم ببیز


این قلبِ خون چکانِ خود، ای خواهـــرِ عزیز


خـــاکِ درِ عنــــــــــــایتِ زیبا کنم کم است


*******


این طــالعِ نحس و پُــــــــــر از سوزِ خویشرا


این قسمتِ درد و غـــــــــم افــــروز خویشرا


این آرزو ِ ناشــــــــده پیـــــــــــــــروز ِخویشرا


این بخت نابکـــار و سیـــــــــــه روزِ خویشرا


بی آبـــــــــــرو نموده و رسوا کنم کم است


*******


آتش دمَـــــد به مزرعــــــــــه و گلشن رقیب


تیــــــــــــغ تبـــــاهی کـاش زند گردن رقیب


تا آسمـــــان بلنــــــــــد شــود شیون رقیب


روز ِ اگــــــــــــر بجــــای خـودم دامن رقیب


تسلیم درد و رنج و بلا هـــــا کنم کم است


*******


صــــــــــــــد گلشن آرزوِ گــل نو بهار خویش


بیتـــــابیء وصـــــــلِ دلِ بیقـــــــــرار خویش


تا آسمان برم همـــــــــه گرد و غبار خویش


قلبِ شکستــــــــــه و جگر داغـــدار خویش


قربـــــان نام پـــاک تو لیـــــلا کنم کم است


*******


تا در هوای تو نفســـــــم تنگ گشته است


قامت شکستــه و کمرم چنگ گشته است


یعنـی که زندگانی به من ننگ گشته است


بر آن دلِ که در بــــــر تو سنگ گشته است


مـــــرگ از خدای خویش تمنا کنم کم است


*******


محمــود اوفتـــــــــــاده بــه آه و ثنــــــــای تو


در خاطــــــــرش نظـــاره و لب خند های تو


گوش دلش پُــــــر است ز نقــــــد و نوای تو


صد بــــار اگر که "جوهــــر" یوسف نمای تو


زندانیش به امــــــــــر زلیخــا کنم کم است


*******


بامداد 17 حمل 1392 هجری خورشیدی

که برابر میشود به 06 اپریل 2013 میلادی

احمد محمود امپراطور

افغانستان


[ دوشنبه 92/7/29 ] [ 10:9 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

احســـــــاس قلبــــــــــــــــــــــــــم را... تنهــــــــــــــــــــــــــــــا...! زبان قلـــم میداند. احمد محمود امپراطور


احســـــــاس قلبــــــــــــــــــــــــــم را...


تنهــــــــــــــــــــــــــــــا...!


زبان قلـــم میداند.



امپراطور


[ دوشنبه 92/7/29 ] [ 12:29 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

   واپسین نگاهت زخمه ی بود به قلبم...   که دردش را تا بحال تحمل میکنم.   امپراطور


واپسین نگاهت زخمه ی بود به قلبم...


که دردش را تا بحال تحمل میکنم.



امپراطور


[ دوشنبه 92/7/29 ] [ 4:11 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

 احمد محمود امپراطور در سال 1363 هجری آفتابی در شهر زیبا کابل  دیده به دیدار هستی آشنا کرد وی فرزند شیر احمد یاور کنگورچی و نواده ی مرحوم وکیل نظام الدین است که اصلیت اش ریشه در بستر شعر و ادب دارد و پیوند نصب اش را به داملا ارباب محزون یکی از شعرا مشهور  ولایت بدخشان می باشد گره خورده است هنوز کودک بیش نبود که سینه اش  به زیور کلام خداوند آراسته گردید و تعلیمات دینی و مذهبی آموخت بعد شامل مکتب گردید و تا صنف سوم در لیسه عالی حبیبیه شهر کابل به کسب علم پرداخت و بعد  بنابه مشکلات امنیتی در کشور با اعضای خانواده اش راهی دیار آبا و اجداد اش یعنی ولایت بدخشان گردید و در ولسوالی کشم باستان قریه کنگورچی اسکان گزید و به ادامه تحصیلات ابتدایی اش در لیسه عالی  کشم   پرداخت و تا صنف دهم در آنجا بود تا دوباره وضعیت کشور بهبود یافت و به کابل برگشت و سند تحصیلات ابتدایی خود را از لیسه عالی عبدالهادی داوی به درجه اعلی بدست آورد. در سال 1382 هجری آفتابی شامل آزمون کانکور گردید و در رشته طب کامیاب شد اما بنابه مشکلات صحی نتوانست به ادامه تحصیلات عالی اش بپردازد. اما هیچ گاه از تلاش دست بر نداشت و علاقه خاص که شعر و ادب داشت به مطالعات افاقی و کار های پژوهش در رشته های ادب و هنر خود را مصروف ساخت و بعد ها در یکی از موسسات تحصیلی در رشته  انجنیری کامپیوتر سند فراغت کسب کرد.. وی بعد از سال 1388 هجری آفتابی به سرایش شعر آغاز کرد و اولین شعر خود را در قالب مثنوی سرود که آنهم معرفی از بدخشان و شاعران بدخشان بود و ازان به بعد آغاز به سرودن مخمس کرد و مخمسات زیادی دارد که بیشتر اش بر غزل حضرت ابوالمعانی بیدل رح تهیه دیده و همچنان در قالب های غزل ، مسدس، رباعی و مستزاد  نیز تبحر  خاص خود  را دارد و زیادتر  از سبک و مکتب بیدل رح  پیروی می کند و نو آوری ها یا همان مودرنیته سازی خود را درین قالب ها نیز آزموده است. و سروده های زیبا و نابش تا حال به زیور طبع آراسته نگشته که عنقریب به کمک و یاری خداوند متعال بدست رس دوستان و علاقمندان شعر و ادب فارسی قرار خواهد گرفت اما در محیط های مجازی و صفحات انترنتی کاملاً قابل دسترسی است. شایان ذکر است که محترم امپراطور در هنر های خطاطی  و طراحی کمپیوتر با بهترین شیواه ها کار های ماندگاری انجام داده است که از آن جمله میتوان انتخاب و خطاطی تک بیت های حضرت ابوالمعانی بیدل را یاد آور شد که با مشهورترین  نسخه های خط نسخ، نستعلیق، ثلث و شکسته را نامبرد.  با احترام... گروه فرهنگی جوانان بدخشان

احمد محمود امپراطور در سال 1363 هجری آفتابی در شهر زیبا کابل دیده به

دیدار هستی آشنا کرد وی فرزند شیر احمد یاور کنگورچی و نواده ی مرحوم

وکیل نظام الدین است که اصلیت اش ریشه در بستر شعر و ادب دارد و پیوند

نصب اش را به داملا ارباب محزون یکی از شعرا مشهور ولایت بدخشان می

باشد گره خورده است هنوز کودک بیش نبود که سینه اش به زیور کلام خداوند

آراسته گردید و تعلیمات دینی و مذهبی آموخت بعد شامل مکتب گردید و تا

صنف سوم در لیسه عالی حبیبیه شهر کابل به کسب علم پرداخت و بعد بنابه

مشکلات امنیتی در کشور با اعضای خانواده اش راهی دیار آبا و اجداد اش

یعنی ولایت بدخشان گردید و در ولسوالی کشم باستان قریه کنگورچی اسکان

گزید و به ادامه تحصیلات ابتدایی اش در لیسه عالی کشم   پرداخت و تا صنف

دهم در آنجا بود تا دوباره وضعیت کشور بهبود یافت و به کابل برگشت و سند

تحصیلات ابتدایی خود را از لیسه عالی عبدالهادی داوی به درجه اعلی بدست

آورد
 .

در سال 1382 هجری آفتابی شامل آزمون کانکور گردید و در رشته طب کامیاب

شد اما بنابه مشکلات صحی نتوانست به ادامه تحصیلات عالی اش بپردازد
.

اما هیچ گاه از تلاش دست بر نداشت و علاقه خاص که شعر و ادب داشت

به مطالعات افاقی و کار های پژوهش در رشته های ادب و هنر خود را

مصروف ساخت و بعد ها در یکی از موسسات تحصیلی در رشته

 انجنیری کامپیوتر سند فراغت کسب کرد.
.

وی بعد از سال 1388 هجری آفتابی به سرایش شعر آغاز کرد و اولین شعر

خود را در قالب مثنوی سرود که آنهم معرفی از بدخشان و شاعران بدخشان

بود و ازان به بعد آغاز به سرودن مخمس کرد و مخمسات زیادی
دارد که

بیشتر اش
بر غزل حضرت ابوالمعانی بیدل رح تهیه دیده و همچنان در

قالب های غزل ، مسدس، رباعی و مستزاد  نیز تبحر خاص خود را دارد

و زیادتر از سبک و مکتب بیدل رح  پیروی می کند و نو آوری ها یا همان

مودرنیته سازی خود را درین قالب ها نیز آزموده است
.

و سروده های زیبا و نابش تا حال به زیور طبع آراسته نگشته که عنقریب

به کمک و یاری خداوند متعال بدست رس دوستان و علاقمندان شعر و ادب

فارسی قرار خواهد گرفت اما در محیط های مجازی و صفحات انترنتی

کاملاً قابل دسترسی است.

شایان ذکر است که محترم امپراطور در هنر های خطاطی و طراحی کمپیوتر

با بهترین شیواه ها کار های ماندگاری انجام داده است که از آن جمله میتوان

انتخاب و خطاطی تک بیت های حضرت ابوالمعانی بیدل را یاد آور شد

که با مشهورترین نسخه های خط نسخ، نستعلیق، ثلث و شکسته را نامبرد.


با احترام...

گروه فرهنگی جوانان بدخشان

 


[ شنبه 92/7/27 ] [ 10:3 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

بیت غزل احمد محمود امپراطور افغانستان


بیـــــــــم از مرگ کی کند محمود


آب از ســـــــــــــــــر پریده را مانم



امپراطور


[ شنبه 92/7/27 ] [ 11:22 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

    استاد گران ارج، شاعر بلند قریحه، صوفی وارسته محمد عبدالعزیز مهجور  حین اهداء کتاب سیر در نکات بیدل رح و کتاب بیدل و حافظ  که خود ایشان تحقیق و تتبیح نموده اند به من  به عنوان یادگار صمیمیت و محبت لطف نموده اند. در تصویر:  استاد محمد عبدالعزیز مهجور  و احمد محمود امپراطور  مهر ماه 1392 هجری خورشیدی



استاد گران ارج، شاعر بلند قریحه، صوفی وارسته محمد عبدالعزیز مهجور

حین اهداء کتاب سیر در نکات بیدل رح و کتاب بیدل و حافظ

که خود ایشان تحقیق و تتبع نموده اند به من

به عنوان یادگار صمیمیت و محبت لطف نموده اند.
در تصویر:

استاد محمد عبدالعزیز مهجور  و احمد محمود امپراطور

مهر ماه 1392 هجری خورشیدی



[ شنبه 92/7/27 ] [ 11:18 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

سلامت آمدم یار جان بکو قی ما تو پرسانی


سلامت آمــــــــــدم یـــــار جان، بکو قی ما تو پرسانی


چــــــــرا خشمی شـــــدی آخر، مرا پالویت نمی شانی


مه از کلکین کنـــــــــــــــم ناریت، بفامم از دل پاریت


خدا بار دیگه بیــــــاریت، ده جـــــــای ما به مهمانی


دو زلفانت که میلــــــــــرزد، دلم با عشق می سوزد


به یک خندیت نمی ارزد، دوصـــــــد لعل بدخشانی


جوانان خون دل خوردند، هزار ارمان به دل بردند


بگف عارف پسی مردن، نه سود اس نه پشیمانی



-------------------------------------------


بابجی عاررف دروازی بدخشانی


[ سه شنبه 92/7/23 ] [ 6:27 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

ماه کنعان



شدم در عصــــــــر خود یعقـوب ثانی


به یـــــاد ماه کنعــــــــان اشک ریزم


امپراطور


[ دوشنبه 92/7/22 ] [ 2:36 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 129
بازدید دیروز: 86
کل بازدیدها: 1247957